بیا که قصرامل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
در جواب او
بنای جبه کرباس سست بنیادست
بیار صوف که بنیاد پنبه بر بادست
ز آرزو نرساند برخت دست آنکس
که قفل دکه ز صندوق سینه نگشادست
عجب مدار که والا بزیرکتان رفت
که این عجوزه عروس هزار دامادست
بصوف از چه برد رشک خاکسار مله
سمور یقه و گوی طلا خدا دادست
عمامه بایقه در قفا فتاده چه گفت
مراست طره فتاده ترا چه افتادست
ز چکمه و فرجی خرمیست قاری را
خنک تنی کدوی از همبران خودشادست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد و تحلیل زندگی و دنیا میپردازد. در ابتدا، شاعر اشاره میکند که قصرها و بنیادهای انسانی سست و ناپایدار هستند و عمر به سرعت به باد میرود. در جواب، به سادگی و ناپایداری دیگر چیزها نیز اشاره میشود. شاعر میگوید که آرزوها به دست کسی نمیرسند که خود را در کنج نشسته و به زندگیاش نخواهد رسید. همچنین در این شعر به تضادهای اجتماعی اشاره میشود و زیباییهای ظاهری و دنیوی را به چالش میکشد. در نهایت، شاعر به یک نوع آرامش در طبیعی بودن و سادگی زندگی اشاره دارد. این شعر به نوعی دعوت به تأمل در زندگی و ارزشهای واقعی آن است.
هوش مصنوعی: بیا و بنشین که زندگی، مانند قصری با پایههای سست است. بیا باده بنوشیم، چون برای عمرمان، تنها همین لحظات باقیمانده است و آنچه داریم، به سرعت در حال از بین رفتن است.
هوش مصنوعی: جبهای که از کرباس ساخته شده، به دلیل ضعیف بودنش، نمیتواند دوام بیاورد. بنابراین، باید پارچهای محکمتر مثل صوف بپوشیم، زیرا پایهای که از پنبه درست شده، در معرض خطر است و به راحتی خراب میشود.
هوش مصنوعی: کسی که نتواند قفل آرزوهایش را باز کند و به خواستههایش دست یابد، هیچ گاه به تو نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: تعجب نکن که این شخص که مقام بلند و والایی دارد، به چنین فردی تن داده است؛ زیرا این زن به مانند عروسی است که مورد توجه و خواستگاری هزاران مرد قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: چرا خاکی که در عین سادگی و خاکساری است باید حسادت کند به کسی که پوشاک و زیورهای زینتی همچون سمور و طلا دارد، وقتی که خداوند این ثروت را به او داده است؟
هوش مصنوعی: عبا و عمامهام به زمین افتاده و از فرط نگرانی از خودم میپرسم که چه به سرم آمده است، اما تو هم بیحال به نظر میرسی و از تو میپرسم که چه بر سر تو آمده است.
هوش مصنوعی: کسی که در زحمت و کار سخت قرار دارد، از حال و روز خود راضی و شاداب است، زیرا در میان همکارانش احساس خوشی میکند و از جان و دل کار میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان و کار جهان سر بسر همه بادست
خنک کسی که ز بند زمانه آزادست
ثبات نیست جهان را به ناخوشی و خوشی
که او به عهد وفا سخت سست بنیادست
گلی به دست که دادست روزگار بگو؟
[...]
خدا یگان شریعت پناه اهل هنر
که امر جزم ترا روزگار منقادست
زمین ز حلم تو در آرزوی تو قیرست
خرد ز کلک تو در انتظار ارشادست
چو در معانی ذات تو می کنم فکرت
[...]
جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست
چرا ز باد مکافات داد و بیدادست
به باد و بود محمد نگر که چون باقیست
ز بعد ششصد و پنجاه سخت بنیادست
ز باد بولهب و جنس او نمیبینی
[...]
هر آن نصیبه که پیش از وجود ننهادست
هر آن که در طلبش سعی میکند بادست
سر قبول بباید نهاد و گردن طوع
که هرچه حاکم عادل کند نه بیدادست
کلید فتح اقالیم در خزاین اوست
[...]
مباش بندهٔ آن کز غم تو آزادست
غمش مخور، که به غم خوردن تو دلشادست
مریز آب دو چشم از برای او در خاک
که گر بر آتش سوزنده در شوی بادست
کجا دل تو نگه دارد؟ آنکه از شوخی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.