مانده در کوی مغان تا ابدم عاشق و مست
که شدم شیفته مغبچگان روز الست
سر نهم پیش قدح همچو صراحی هر دم
در خرابات مغان تا شده ام باده پرست
رفتم از دست ز تشویر خمار ای ساقی
لطف باشد به یکی جرعه گرم گیری دست
آن میان هست در آغوش و کسی گوید نیست
وان دهن نیست به گفتار و تو پنداری هست
دلم ای مغبچه مشکن که درین دیر کهن
هست بد مست هر آن شوخ که او جام شکست
قامتم خم شده از خدمت رندان در دیر
پیر از بس سبوی باده بدوشم که نشست
زاهدا چند ریاضت کشی اینک فانی
خورد یک جام فنا وز خودی خود وادست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و شیدایی شاعر به می و مجلسی است. او خود را در دنیای مغان میبیند و تا ابد عاشق و مست میخواهد بماند. شاعر در فضایی سرشار از شادی و به دور از زهد و ریاضتهای سخت مذهبی، به سراغ میرود و از ساقی میخواهد که بادهای به او بدهد. او از خماری و عشق دلتنگ است و به این نتیجه میرسد که باید از خود و دنیای مادی فاصله بگیرد و به عشق و لذت بپردازد. شاعر همچنین به درد و رنج زاهدان اشاره میکند و به این نکته میپردازد که چگونه باده میتواند او را از خود بیخود کند.
هوش مصنوعی: در کوی خوشی و شراب تا ابد میمانم و عاشق و سرمست خواهم بود؛ زیرا از زمان آغازین وجودم به زیبایی معشوقان افتادهام.
هوش مصنوعی: سری به میگساری میزنم و همچون مشک، هر لحظه در خراباتی که پر از شراب است، سر به زیر میآورم و با عشق به شراب زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: از درد و غم ناشی از مستی و بیخبری، به نزد تو میآیم ای ساقی، امیدوارم با یک جرعه نوشیدنی، آرامشم کنی.
هوش مصنوعی: در آغوش میان، رابطهای نزدیک و عمیق وجود دارد، اما برخی میگویند که این نزدیکی وجود ندارد. همچنین، حرفهایی که در کلام بیان میشود، ممکن است با واقعیت فاصله داشته باشد و تو بر این باور باشی که آنچه در زبان گفته میشود، حقیقت است.
هوش مصنوعی: دل من را نشکن ای دختر زیبا، زیرا در این میخانه قدیمی، هر سرمستی که بازیگوشی کند، به سرنوشت شکست جام دچار خواهد شد.
هوش مصنوعی: از روزهایی که در خدمت دوستان در میخانه به سر میبرم، به قدری خمیده و خسته شدهام که به خاطر حمل سبوی شراب، به سختی میتوانم درست بایستم.
هوش مصنوعی: ای زاهد، چرا این همه سختی و ریاضت میکشی؟ اکنون وقت آن است که یک جرعه از فنا بنوشی و خود را از قید خودبینی آزاد کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شور در شهر فکند آن بت زُنّارپرست
چون خرامان ز خرابات برون آمد مست
پردهٔ راز دریده، قدحِ می در کف
شربت کفر چشیده، عَلَم کفر به دست
شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش
[...]
آنکه در صدر قضا تا به حکومت بنشست
چنگ بازی بمثل سینه کبکی بنخست
وانکه تا او در انصاف گشودست ز بیم
پشت ظالم بشکست و نفس فتنه ببست
دیده اکنون نتواند که کند هیچ زنا
[...]
چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را
گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست
مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان
باده نوشیدن و بوسیدن معشوقهٔ مست
صنما بسته آنم که در این منزل تست
خبری یابم زان زلف شکسته به درست
درد و غمهای تو و عهد وفایت بر ماست
هم به جان تو که هوش و دل و جانم بر تست
دل من نیست شد و سوز تو از سینه نرفت
[...]
یار میخواره من دی قدحی باده به دست
با حریفان ز خرابات برون آمد مست
بر در صومعه بنشست و سلامی در داد
سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست
دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.