گنجور

 
سلیم تهرانی

ای شعلهٔ حسنت را، جان ها شده پروانه

در حلقهٔ زلفت دل، مجنون و سیه خانه

شب تا به سحر ای شمع از شوق وصال تو

آغوش دلم باز است همچون پر پروانه

هرگاه به ما ساقی از غمزه اشارت کرد

از کف دل پرخون را دادیم چو پیمانه

از صحبت خاکستر، گردد دل من روشن

چون آینه برعکس است، کار من دیوانه

از میکده رندان را کی منع توان کردن

هر رگ به تن مستان، راهی ست به میخانه

پیمانه سلیم از کف مگذار به فصل گل

سرمایهٔ عقل این است، دیگر همه افسانه

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مولانا

من بی‌خود و تو بی‌خود ما را که بَرد خانه؟

من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه؟

در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم

هریک بتر از دیگر شوریده و دیوانه

جانا به خرابات آ تا لذّتِ جان بینی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

ای جان، چو سخن گویم مستانه و رندانه

سرمستم و لایعقل زان نرگس مستانه

پرسد ز سرشک خون جانم ز غمت، آری

پر گشته مرا آخر در عشق تو پیمانه

ای دوست، سر زلفت در سینه من بگشا

[...]

سلمان ساوجی

صوفی ز سر توبه شد با سر پیمانه

رخت و بنه از مسجد آورد به میخانه

هر صورت آبادان کز باده شود ویران

معموره معنی دان یعنی چه که ویرانه

سودی ندهد تو به زان می که بود ساقی

[...]

قاسم انوار

از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خانه

مقصود خدا عشقست، باقی همه افسانه

بنما رخ زیبا را، تا فاش بگویم من :

«قد اشرف الدنیا من نور حمیانه »

هرکس صفتی دارد، با خود ز ازل آرد

[...]

امیرعلیشیر نوایی

پیمانه می جویان رفتم سوی میخانه

بیرون نروم زانجا پر ناشده پیمانه

شیخان مناجاتی رندان خراباتی

جویند ترا جانا در کعبه و بتخانه

در میکده سر مستم از ننگ خودی رستم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه