گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

سرگران گشتم ازان نرگس خواب‌آلوده

جگرم خون شد ازان لعل شراب‌آلوده

لبش آلوده به می گشت و حیاتم بخشید

جوهر جان که به یاقوت مذاب آلوده

گفتمش کوی تو آلود ز اشکم گفتا

بد نباشد چمن از اشک سحاب آلوده

سرخ شد چشم تو از خون دل سوزانم

همچو مستی که به خوناب کباب آلوده

زاب ابریق ریای تو نشویم ای شیخ

خرقه خود که شد از باده ناب آلوده

گو برای پیر مغان مست خرابم از دیر

ز اشک خونم چو شد این دیر خراب آلوده

بنده پیر مغانم که ز بحر کرمش

شسته شد جرم و نگردید به آب آلوده

دفتر خون دلم هرکه بخواند گردد

زآب چشمش همه اوراق کتاب آلوده

فانیا راه روانست که در دشت فنا

میرد ار تشنه نگردد به سراب آلوده