چند دل را غم و اندیشه دنیا ببرد
می صافی مگر این تیرگی ما ببرد
بام دیرم ز پی کسب هوا به که فلک
بزم عیشم ز بر بام مسیحا ببرد
چند آن مغبچه از دیر برون آمد مست
نقد هوش از دل بیصبر و شکیبا ببرد
دل بیعشق هلاکست چه باشد که از غیب
قابلی جلوه کند وین دل ما را ببرد
کافر من بود آن نوع که تا در پیشیش
برهمن نام بت و دیر و چلیپا ببرد
کس اگر جا همه در کعبه کند چون که ز دید
سیل می موج زن آید دلش از جا ببرد
خاطر نازک آن شوخ نرنجد فانی
به که از کوی وی این یارب و غوغا ببرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به غم و اندوهی که دنیا بر دل انسانها میآورد اشاره میکند و میگوید که فقط می توان با می شفاف این تیرگیها را از میان برداشت. او از جستجوی لذت و خوشی در زندگی میگوید و به این نتیجه میرسد که دل بی عشق، هلاک است. شاعر همچنین به عشق و محبت الهی اشاره میکند و بیان میکند که اگر دل به عشق الهی وصل نشود، همچون کافر است. در نهایت، او به این نکته میپردازد که عشق و وابستگی به معشوق، انسان را از دنیا و غمهای آن میرهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بسیاری از دلها به خاطر غم و اندیشههای دنیوی تحت فشار قرار میگیرند، اما شاید تنها با یک مراسم یا نوشیدنی صاف و خالص بتوانند از این ناراحتیها رهایی یابند.
هوش مصنوعی: به جای اینکه در جستجوی لذتهای دنیوی باشم، ترجیح میدهم در سکوت و دور از مردم، به دنبال آرامش و خوشحالی واقعی بروم.
هوش مصنوعی: مدتی است که دخترک میگسار از میخانه بیرون آمد و با نوشیدنیای که در دست دارد، هوش و حواس هر بیتاب و شکیبایی را میبرد.
هوش مصنوعی: دل بدون عشق در خطر نابودی است، چه تفاوتی میکند اگر یک امکان ناشناخته ظاهر شود، این دل ما را تسخیر میکند.
هوش مصنوعی: کافر من کسی بود که وقتی به او نزدیک میشدم، نام بتها، معابد و صلیب را بر زبان میآورد.
هوش مصنوعی: اگر کسی تمام وجودش را در کعبه جا بدهد، وقتی که از دید سیل و طغیانی بترسد، دلش به شدت جا به جا خواهد شد.
هوش مصنوعی: خاطر حساس آن دختر نازک ناراحت نشود، بهتر است که کسی از کوی او به سادگی عبور کند و در این میان سر و صدا به پا نکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست در شهر نگاری که دلِ ما بِبَرَد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
کو حریفی کَشِ سرمست که پیشِ کرمش
عاشقِ سوخته دل نامِ تمنا ببرد
باغبانا ز خزان بیخبرت میبینم
[...]
چه عجب گر خوی آن چهره دل ما ببرد
کوه را سیل چنین گر رسد از جا ببرد
به تماشای چمن رفتن آن سرو خوش است
نیست این خوش که رقیبش به تماشا ببرد
دل مجنون شده چون صید غزال لیلست
[...]
باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد
بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد
خوش بهشتیست خرابات کسی کان بگذاشت
دوزخ حسرت جاوید ز دنیا ببرد
ما و میخانه که تمکین گداییدر او
[...]
رهزنی کو؟ که متاع عمل از ما ببرد
مایه طاعت سی ساله به یغما ببرد
کافرم سازد و از نو دهدم ایمانی
به در کعبه ام از خانه ترسا ببرد
عقل زنارکشانم به ره دین آرد
[...]
سرو را شیوه رفتار تو از جا ببرد
کبک را با همه شوخی روش از پا ببرد
خانه چشم تو پرداخت مرا از دل و دین
رخت را خانه ندیدیم به یغما ببرد
راه باریک فنا راه گرانباران نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.