سرو را شیوه رفتار تو از جا ببرد
کبک را با همه شوخی روش از پا ببرد
خانه چشم تو پرداخت مرا از دل و دین
رخت را خانه ندیدیم به یغما ببرد
راه باریک فنا راه گرانباران نیست
سوزنی را نتوانست که عیسی ببرد
شکوه عفو ز گرد گنه ما بیجاست
سیل جز خار چه دارد که به دریا ببرد؟
حیف و صد حیف که در مجمع خوبان صائب
نیست امروز حریفی که دل از ما ببرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان روحیات انسانی و تأثیرات زیبایی و محبت بر دل میپردازد. شاعر به ویژگیهای خاصی اشاره میکند که باعث میشود عشق و زیبایی، انسان را تحت تأثیر قرار دهد و کسی را حتی از دل و دین خود جدا کند. او همچنین به مفهوم بخشایش و عفو اشاره میکند و میگوید که احساس گناه نباید مانع از دیدن زیباییها شود. در نهایت، شاعر از فقدان رقیبی در دلباختگی سخن میگوید که بتواند دل او را برباید. به طور کلی، شعر حاکی از عشق، زیبایی و چالشهای انسانی است.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که زیبایی و استقامتی که تو داری، باعث میشود تا درختان زیبا مانند سرو از جاشان کنده شوند و پرندههایی مانند کبک با تمام ظرافت و شوخیهایشان نیز تحت تأثیر قرار گرفته و از پای درآیند.
هوش مصنوعی: چشمان تو به قدری جذاب و دلفریبند که من را از عشق و ایمان بیاختیار کردهاند، اما هنوز نتوانستهام خانهای بسازم و رخت و زندگیام را به آنجا ببرم، در واقع خوشبختی را از من گرفتهای.
هوش مصنوعی: در اینجا به مفهوم دشواری و سنگینی مسیر فنا (از بین رفتن) اشاره شده است. میگوید که این راه برای کسانی که بارشان سنگین است، مناسب نیست و حتی از عیسی (که نماد نیکی و پاکی است) هم نمیتواند چیزی را ببرد. به این معناست که برای رسیدن به این مرحله، نیاز به خلوص و سبکی وجود دارد.
هوش مصنوعی: چنین به نظر میرسد که عظمت بخشش ما به خاطر گناهانمان بیمورد است؛ زیرا همانطور که سیل جز خار و خس نمیبرد، ما نیز چیزی را که شایستهی ببخشدن باشد، نداریم.
هوش مصنوعی: چه ناراحتکننده که امروز در جمع انسانهای خوب و نیکوکار، هیچکس نیست که دل مرا به دست آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست در شهر نگاری که دلِ ما بِبَرَد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
کو حریفی کَشِ سرمست که پیشِ کرمش
عاشقِ سوخته دل نامِ تمنا ببرد
باغبانا ز خزان بیخبرت میبینم
[...]
چه عجب گر خوی آن چهره دل ما ببرد
کوه را سیل چنین گر رسد از جا ببرد
به تماشای چمن رفتن آن سرو خوش است
نیست این خوش که رقیبش به تماشا ببرد
دل مجنون شده چون صید غزال لیلست
[...]
باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد
بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد
خوش بهشتیست خرابات کسی کان بگذاشت
دوزخ حسرت جاوید ز دنیا ببرد
ما و میخانه که تمکین گداییدر او
[...]
رهزنی کو؟ که متاع عمل از ما ببرد
مایه طاعت سی ساله به یغما ببرد
کافرم سازد و از نو دهدم ایمانی
به در کعبه ام از خانه ترسا ببرد
عقل زنارکشانم به ره دین آرد
[...]
دل محال است ز ما عشوه دنیا ببرد
یوسف آن نیست که فرمان زلیخا ببرد
این گرانی که من از بار علایق دارم
نیست ممکن که مرا سیل به دریا ببرد
بیش ازین نیست که هرکس توانگر باشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.