اقبال ره به کوی مغانم نمیدهد
ادبار آنچه طالب آنم نمیدهد
گویا نیافتست ز مطلوب کس خبر
زانکس به جستجوی نشانم نمیدهد
از نقد جان بهاش گرانست عجب مدان
گر می فروش رطل گرانم نمیدهد
یک بوسهام ازان کف پا وعده کرد لیک
بر پاش تا که جان نفشانم نمیدهد
دارالامان میکده با من نشان دهید
کز رنج و غصه دور امانم نمیدهد
از وصل او مراد دلم وعده کرد چرخ
دارم امید اگر چه که دانم نمیدهد
آیین عشق ناطقه را لال بودنست
فانی از آن مجال امانم نمیدهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ناامیدی و دشواریهای عشق و جستجوی سرنوشت سخن میگوید. او اشاره میکند که هیچ کس به او در یافتن مراد و مطلوبش کمک نمیکند و از سختیهایی که در این مسیر متحمل میشود، گلایه دارد. شاعر از احساس تنهایی و بیثمری عشق صحبت میکند و میگوید که حتی وعدههایی که کسی به او داده، نتوانسته به حقیقت تبدیل شود. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که عشق همواره با درد و رنج همراه است و فرصتی برای آرامش نمیدهد.
هوش مصنوعی: اقبال به من اجازه نمیدهد تا به نزد مغان بروم و آنچه را که آرزو دارم، به من نمیدهد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که هیچکسی از آنچه که میخواهم، خبر ندارد و هیچکس هم به من در پیدا کردن نشانهای کمک نمیکند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ارزش جان انسان بسیار بالاست و نباید به سادگی آن را کم ارزش دانست. به همین دلیل، وقتی که کسی میخواهد در ازای جانش چیزی بخرد، باید بهای زیادی پرداخت کند. با این حال، اگر کسی حاضر نباشد برای آن هزینه کند، او را نباید سرزنش کرد. به عبارت دیگر، ارزش واقعی زندگی و روح انسان فراتر از هر چیزی است و نباید آن را به قیمتهای ناچیز سنجید.
هوش مصنوعی: من فقط یک بوسه از پای تو خواستهام و تو به من قول دادی، اما تا زمانی که جانم را ندهی، نمیگذاری که به پای تو برسم.
هوش مصنوعی: مکان امن و آرامی را نشانم دهید که از رنج و غم دور شوم، زیرا این درد و اندوه مرا رها نمیکند.
هوش مصنوعی: از پیوستن به او، دلم وعدهای میگیرد که شاید روزی عطا شود، اما میدانم که وقت آن نمیرسد.
هوش مصنوعی: عشق واقعی این است که در آن نمیتوان به راحتی سخن گفت و بیان احساسات کرد. این عشق به قدری عمیق و فراتر از کلمات است که هرگونه بیان رسا را ناتوان میکند و فرصتهای بیان را از من میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بخت از دهانِ دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز رازِ نهانم نمیدهد
از بهرِ بوسهای ز لبش جان همیدهم
اینم همیسِتانَد و آنم نمیدهد
مُردم در این فِراق و در آن پرده راه نیست
[...]
دوران نشان ز بخت جوانم نمیدهد
جامی ز دست پیر مغانم نمیدهد
از هر که نوشداروی جان میکنم طلب
جز از شرابخانه نشانم نمیدهد
در هجر او که گریه شده در گلو گره
[...]
خالش خبر ز سر دهانم نمیدهد
زان راز سر به مهر نشانم نمیدهد
شد بسته راه خیر به نوعی که آن دهن
یک بوسه آشکار و نهانم نمیدهد
هرچند شد ز حلقه خط پای در رکاب
[...]
بخت از قدوم دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز راز نهانم نمیدهد
جان میدهم برای لقایش به صدق دل
اینم نمیستاند و آنم نمیدهد
مردم ز اشتیاق در این پرده راه نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.