دوشم از سوز فنا با قد خم یاد آمد
شمع در گریه شد و چنگ به فریاد آمد
با همه سنگدلی رحم کنی گر دانی
کز غم هجر توام دوش چه بیداد آمد
رسم تاراج خرابی چو بدید ابر بهار
گریه اش ناله کنان بر گل و شمشاد آمد
از خزان ریخت جوانان چمن سرو مگر
کز چنان تفرقه از راستی آزاد آمد
اجل از هجر تو میخواست که قتل آموزد
از پی کسب هنر جانب ارشاد آمد
دوش رفتم به خرابات و به جامی شد دفع
آنچه از دور زمان بر دل ناشاد آمد
فانیا قطع بیابان خودی دشوار است
مگر آن کس که به توفیق خداداد آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به غم و اندوه ناشی از فراق و جدایی میپردازد. او از یاد معشوق و درد ناشی از دوری او سخن میگوید و میگوید که حتی سنگدلترین افراد هم اگر از درد جدایی آگاه باشند، دلسوزی خواهند کرد. شاعر به توصیف حالاتی همچون گریه شمع و ابر بهار پرداخته و از جوانان چمنی که از جدایی آسیب دیدهاند یاد میکند. او اشاره میکند که مرگ به دنبال جدایی معشوق، هنر و ارشاد را نیز میآموزد. در انتها، شاعر به خویش میگوید که در دنیای فانی، تنها افرادی که به لطف خدا هدایت میشوند، میتوانند از این مشکلات عبور کنند.
هوش مصنوعی: دیروز از شدت اندوه و فنا، یاد کسی با قامت خمیده به ذهنم خطور کرد. آن یاد باعث شد شمعی به خاطر این گریه شعلهور شود و به حالت فریاد بزند.
هوش مصنوعی: اگر با وجود قلب سختت، به من رحم کنی، باید بدانی که در شب گذشته چه مصیبت و درد ناشی از جدایی تو بر من رفته است.
هوش مصنوعی: وقتی ابر بهار بیداد و ویرانی را مشاهده کرد، با اندوه و ناله به سراغ گلها و شمشادها آمد.
هوش مصنوعی: با آمدن پاییز، جوانان درختان سرو از میان باغچه ریختند؛ آیا کسی توانست از این جدایی به راستی رهایی یابد؟
هوش مصنوعی: مرگ به خاطر دوری تو میخواست که چگونگی کشتن را بیاموزد، اما به راهنمایی و هدایت آمد.
هوش مصنوعی: دیشب به محلی پر از شور و شوق رفتم و با نوشیدن یک جام، تمام غمها و ناراحتیهایی که از زمانهای دور بر دلم نشسته بود، را کنار زدم.
هوش مصنوعی: از بین بردن خودخواهی در زندگی دشوار است، مگر اینکه کسی از نعمت الهی برخوردار شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند
[...]
عشرت خسرو و شیرین سحرم یاد آید
کوه غم بر دلم از محنت فرهاد آمد
بانگ زنجیر نهادند لقب بی خبران
آهن از ناله مجنون چو به فریاد آمد
گر نه شمشاد گل اندام من از باغ گذشت
[...]
تا مرا در نظر آن حسن خداداد آمد
هر سر موی مرا نام خدا یاد آمد
چون دل از دامن صحرای جنون بردارم؟
که سرابم به نظر موج پریزاد آمد
در دل سخت تو بیرحم ندارد تأثیر
[...]
عشق سرکش، به فغان، زین دل ناشاد آمد
این سپندی ست کزو شعله به فریاد آمد
تهمت آلودهٔ عیشیم، که گلشن زادیم
پر و بالی نگشودیم که صیاد آمد
طفل خامیم و ستمکاری ایام ،به ما
[...]
ستم آخر شد و بیداد به بنیاد آمد
نوبت رحمت و فضل و کرم و داد آمد
خجل آن بنده که از بند تو آزادی جست
خرم آن صید که از قید تو آزاد آمد
در وفای تو زهی شکر که سر رفت بخاک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.