ماهرویا گه آنست که رخ بنمائی
که بجان آمدم از بیکسی و تنهائی
تو پس پرده و خلقی بگمان در سر شور
تا چها خیزد اگر پرده ز رخ بگشائی
چشم ترکانه تو برد بیغما دل خلق
چه عجب باشد اگر ترک بود یغمائی
منگر ایدوست در آئینه از آن میترسم
که دل از مردمک دیده خود بربائی
مردم دیده من چون رخ زیبای تو دید
ننگرد از تو بکس تا نبود هر جائی
چون بنفشه همه گوشم چو سخن میگوئی
همچو نرگس همه چشمم چو برون میائی
دوش زلفین ترا دل بهوس می پیمود
عقل گفتاش چه سودا است که می پیمائی
خال مشکینت سوادیست که در چشم منست
ز آنسبب چشم مرا هست ازو بنیائی
چون دل ابن یمین از تو فتادست بدرد
چشم دارم که تواش باز دوا فرمائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر دربارهی عشق و زیبایی است و بیانگر حسرت و دلتنگی شاعر برای معشوق خود میباشد. شاعر از احساس تنهاییاش میگوید و از زیبایی دلربای معشوق، که چشمها و دل دیگران را میرباید. او به ترس خود از شیدایی و تأثیر زیبایی معشوق بر خود اشاره میکند و از درد عشق و longing سخن میگوید. در پایان، شاعر از معشوق میخواهد که با محبت و مهربانیاش، درد دلش را درمان کند.
هوش مصنوعی: زیبای من، آن زمان که چهرهات را نشان میدهی، برای من مانند جان است، زیرا به شدت از تنهایی و بیکسی رنج میبرم.
هوش مصنوعی: شما در پس پرده هستید و مردم فکر میکنند که در دل شما چه شور و هیجانی وجود دارد. اگر پرده را کنار بزنید و خود را نشان دهید، چه حالتی به وجود خواهد آمد؟
هوش مصنوعی: چشمان تو که زیبایی خاصی دارند، دل مردم را تسخیر کرده است. پس چه جای تعجب دارد اگر ترک بودن تو برای یغماگران (دزدان عشق) جالب باشد؟
هوش مصنوعی: به او زل نزن، زیرا که من از این میترسم که قلبم را از من بربایی.
هوش مصنوعی: مردم چشم من وقتی که زیبایی تو را دیدند، به هیچ کس دیگر نگاه نکردند، تا زمانی که تو در هیچ مکانی نبودید.
هوش مصنوعی: زمانی که تو سخن میگویی، گوش من مانند بنفشه پر از توجه و دقت است و وقتی که تو بیرون میآیی، چشمانم مانند نرگس به تو خیره میشود.
هوش مصنوعی: شبی، دل مجذوب زلفهای تو بود و عقل به او میگفت که چه فکری در سر داری که اینگونه غرق در خیال تو شدهای.
هوش مصنوعی: پنجری سیاه موی تو لکهای است که در چشم من نقش بسته و به خاطر آن، چشمانم حالات و زیباییهایی از آن را به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو به درد آمده است و حالا چشمی دارم که امیدوارم تو با محبتت آن را درمان کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
[...]
بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی
چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی
ز پی خشم رهی ساعد و کف میخایی
صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا
[...]
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
[...]
اثر لطف خدایی که چنین زیبایی
تا تو منظور منی شاکرم از بینایی
نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا
که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی
چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست
[...]
محرمی کو که پیامی برد از من جایی
خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی
عجبی ، نادرهیی ، طُرفه کشی ، چالاکی
شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی
امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.