من ندیدم نشنیدم که بود در چمنی
همچو بالای تو سروی و چو رخ نسترنی
چند از رسته دندان چو عقد گهرت
صدفش جوهر فردی شده یعنی دهنی
تا گل عارضت اندر چمن حسن بود
کی خوش آید بدلم یاسمنی یاسمنی
دگر از مادر ایام نزاید پسری
چون تو یاقوت لبی سنگدلی سیمتنی
تا دلم بشکند اندر خم زلفت بطفیل
افکنی هر نفس از وی شکنی بر شکنی
مکن ایدوست بدستان مفکن در پایم
ز آنکه سر حلقه عشاق نیابی چو منی
تو شدی یوسف مصری و ولی ابن یمین
گشت یعقوب صفت ساکن بیت الحزنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی و خاص بودن محبوبش سخن میگوید و او را با گلها و طبیعت زیبا مقایسه میکند. محبوب او به قدری منحصر به فرد است که هیچکس نمیتواند مانند او پیدا شود. شاعر از احساسات深 و درد عشق خود میگوید و ابراز میکند که چگونه این عشق برایش گرانبها و شکننده است. او ناراحتی خود را از فاصلهای که بین خود و محبوبش وجود دارد، به تصویر میکشد و به زیبایی و جذابیت محبوب اشاره میکند که حتی یعقوب، پدر یوسف، را نیز به یاد میآورد. در نهایت، او از محبوبش میخواهد که به احساساتش احترام بگذارد و دست از بیتوجهی بردارد.
هوش مصنوعی: من هرگز در چمنی، مانند قامت تو سرو یا مانند چهره نسترن ندیده و نشنیدهام.
هوش مصنوعی: چند دندان از رستهاند، همانطور که مروارید در صدف وجود دارد، یعنی اینکه در دهنی خاص قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهرهٔ تو در باغ زیباییها باشد، دل من چگونه میتواند به یاسمنرنگی و عطر آن دلخوش باشد؟
هوش مصنوعی: دیگر زمانه نمیتواند پسری چون تو به دنیا بیاورد، تو که لبانی همچون یاقوت داری و دل سنگی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دلم تحت تأثیر زیباییهای موهایت بشکند، تو هر نفس که از آن موها جدا میکنی، دل من را نیز بیشتر شکسته و نابود میکنی.
هوش مصنوعی: هرگز به دوستی که به تو آسیب میزند، اعتماد نکن و بر پای من قرار مگیر، زیرا در میان عاشقان، مثل من را پیدا نخواهی کرد.
هوش مصنوعی: تو مانند یوسف در مصر شدهای و یعقوب، که فرزند یمین اوست، به وصف دلتنگی و غم مشغول است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این چه لطفست که ناموس صبا میشکنی
وین چه حلمست که دشمن به غلط میفکنی
دشمنان از سخن نرم تو مغرور شدند
وقت باشد که زیانکار شود خوشسخنی
چند ازین قاعدهها وقت درآمد که کنون
[...]
در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی
این همه دوری و پرهیز و تکبر چه کنی
حد و اندازهٔ هرچیز پدیدار بود
مبر از حد صنما سرکشی و کبر و منی
از پی آنکه قضا عاشق تو کرد مرا
[...]
به شکرخنده بتا نرخ شکر میشکنی
چه زند پیش عقیق تو عقیق یمنی
گلرخا سوی گلستان دو سه هفته بمرو
تا ز شرم تو نریزد گل سرخ چمنی
گل چه باشد که اگر جانب گردون نگری
[...]
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
[...]
مست و شوریده چنانم که ز بی خویشتنی
من توام هیچ نمیدانم اگر خود تو منی
شرطِ اخلاص چنان است ز مبدایِ وجود
که نه من بر تو گزینم نه تو بر من شکنی
وقت وقتی چه شود گر به سرِ ما گذری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.