دی حرف خرامش به لبم بالگشا رفت
دل در بر من بود ندانم به کجا رفت
خودداریو پابوس خیالش چه خیال است
میبایدم از دست خود آنجا چو حنا رفت
ما و گل این باغ به هم ساخته بودیم
فرصت تنک افتاد سر و برگ وفا رفت
پیش که گریبان درم ای وای چه سازم
کان تنگقبا از برم آغوشگشا رفت
در ملک خیال آمد و رفت نفسی بود
اکنون خبر دل که دهد قاصد ما رفت
فرصت شمر وهم امل چند توان زیست
این وعدهٔ دیدار قیامت به کجا رفت
هر خارکه دیدم مژهای اشکفشان بود
حیرانم ازپن دشت کدام آبلهپا رفت
مقدوری اگر نیست چه حاصل ز هدایت
هشدارکه بیپا نتوان ره به عصا رفت
دعوت هوسان سخت تکالیف کمینند
ای آب رخ شرم نخواهی همه جا رفت
بر ما هوس بال هما سایه نیفکند
صد شکر که این زنگ ز آیینهٔ ما رفت
مو کرد سیاهی، دم خاموشی چینی
شد سرمه خط جاده ز راهی که صدا رفت
چونرنگ عیان نیست که این هستی موهوم
آمد زکجا آمد و گر رفت کجا رفت
از عمر همین قدر دو تا ماند به یادم
این رخش سبکسیر عجب نعلنما رفت
بیدل دم هستی به نظرها سبکم کرد
خاکم چو سحر از نفس آخر به هوا رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر نشاندهنده احساسات عمیق و اندیشناکی دربارهی عشق، فراق و زندگی است. شاعر در آن به مضامین مختلفی از جمله دوری معشوق، گذر زمان، و عدم تحقق وعدهها میپردازد. او از عمق دلتنگی و ناکامیهایش صحبت میکند و به تأمل در مورد زندگی و سرنوشت میپردازد. حسرتها، خاطرات، و تجلیات عشق و فراق و همچنین عدم امکان دسترسی به وعدهها و آرزوها در کلام او مشهود است. به طور کلی، اشعار به دنبال درک و مواجهه با درد و زیباییهای زندگی هستند.
هوش مصنوعی: دیروز کسی با ناز و زیبایی، سخنانی به من گفت و دل من را به خود جلب کرد. اما حالا نمیدانم دل من به کجا رفته است.
هوش مصنوعی: خودداری و احترام به خیال او چه فایدهای دارد؟ باید از دست خودم کنار بروم، مثل حنا که از دست میرود.
هوش مصنوعی: ما و گلهای این باغ با هم دوستی و آشنایی نزدیکی داشتیم، اما اکنون زمان برای ما کم شده و فرصتی برای ادامه این رابطه وجود ندارد و نشانههای وفاداری نیز از بین رفته است.
هوش مصنوعی: ای وای، در برابر چه کسی باید به سر و پای خود بپردازم، که آن فرد با لباس تنگش از کنار من رفته و آغوشش را باز نکرده؟
هوش مصنوعی: در دنیای خیال، لحظهای بود که کسی آمد و رفت. حالا خبر دل را که به قاصد ما میدهد، ببینیم که او هم رفته است.
هوش مصنوعی: فرصت را غنیمت شمار و به آرزوهای بیپایان دل نبند، چون نمیدانیم زندگی چقدر طول میکشد و وعدهٔ ملاقات در روز قیامت به کجا خواهد رفت.
هوش مصنوعی: هر خار که دیدم، مژهاش پر از اشک بود و من در تعجبم که کدام گامزده در این دشت قدم گذاشته است.
هوش مصنوعی: اگر امکانش نیست که بتوانی هدایت و راهنمایی کنی، پس چه فایدهای دارد؟ مراقب باش که بدون قدرت و توانایی، نمیتوانی با عصا هم از راه بروی.
هوش مصنوعی: دعوت خواستهها و آرزوها بسیار پرچالش است و نباید فریب زیباییهای ظاهری را خورد. ای آب، اگر شرم را کنار بگذاری، در همه جا میروی و تاثیر میگذاری.
هوش مصنوعی: بر ما آرزوی پرواز سایه افکند، اما خوشا به حال ما که این کدورت از وجود ما دور شده است.
هوش مصنوعی: موهایی که سیاه هستند، در حالتی از سکوت مانند چینی هستند. خط جادهای که صدا در آن پیچیده است، به نوعی زیبا و دلنشین به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: چهارچوب وجود و واقعیت، پنهان است و نمیتوان به سادگی آن را تشخیص داد. این هستی که ما به آن اعتقاد داریم، در واقعیت ممکن است تنها یک خیال باشد. اگر این هستی از بین برود، هیچکس نمیداند که از کجا آمده و به کجا خواهد رفت.
هوش مصنوعی: از عمرم تنها همین دو تا خاطره باقی مانده است که یکی از آنها یاد دوپای رخش است که با چه شتابی به حرکت درآمد.
هوش مصنوعی: وجودم به لطف بیدل به نظر دیگران بیاهمیت شده است، مانند خاکی که صبح زود با وزش آخرین نفسها به راحتی از زمین بلند میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت
کاری به جهان نی به مراد دل ما رفت
خورشید من از اوج جوانی چو برآمد
بس ذره سرگشته که بر باد هوا رفت
گفتم ز در خویش مران، گفت که بگذر
[...]
آن سرو گل اندام که در زیر قبا رفت
باماش عتابی ست ندانم چه خطا رفت
آه از من بیدل که دل سوخته من
عمری ست که گم گشت و ندانم که کجا رفت
بر باد شد آن جان هوایی که مرا بود
[...]
آن تُرک پری چهره که دوش از بَرِ ما رفت
آیا چه خطا دید که از راهِ خطا رفت؟
تا رفت مرا از نظر آن چشمِ جهان بین
کس واقفِ ما نیست که از دیده چهها رفت
بر شمع نرفت از گذرِ آتشِ دل، دوش
[...]
دید آن که پی من به خرابات فنا رفت
سرها چو حباب آمد و بر باد فنا رفت
در هجر تو آه دل من بوده که تا صبح
گفتند خلایق که مگر باد صبا رفت
در راه به زهاد بسی عربده کردست
[...]
گر ساقی بدمست به خشم از بر ما رفت
بدمستی و دیوانگی ازما به کجا رفت
دیوانه از اینیم که آن شوخ پری وش
چشمی سوی ما کرد که عقل از سر ما رفت
هر غمزه که زد چشم خوشت صید دلی کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.