گنجور

 
جلال عضد

آن سرو گل اندام که در زیر قبا رفت

باماش عتابی ست ندانم چه خطا رفت

آه از من بیدل که دل سوخته من

عمری ست که گم گشت و ندانم که کجا رفت

بر باد شد آن جان هوایی که مرا بود

از باد هوا آمد و بر باد هوا رفت

آورد سلامی و ز ما برد پیامی

شامی که شمال آمد و صبحی که صبا رفت

هر تیر که در جعبه ما بود فکندیم

لیکن چه توان کرد که مجموع خطا رفت

ای شمع! بیا تا من و تو زار بگرییم

کز آتش دل دوش چه ها بر سر ما رفت

دیروز طبیبم چو به بالین من آمد

بگریست که این سوخته کارش ز دوا رفت

خون جگر سوخته و آه دل سردم

این تا به سمک بر شد و آن تا به سما رفت

دل در شکن حلقه زلف تو وطن ساخت

بیچاره ندانست که در دام بلا رفت

از جور رقیبان ز درت دور نگردم

تا خلق نگویند که از دست جفا رفت

آنان که حدیث از لب شیرین نشنیدند

فرهاد چه دانند که بر کوه چرا رفت

جان دارم و از باد نسیم تو خریدم

جان گرچه شد از دست ولیکن به بها رفت

تنها نه جلال از غم سودای تو سر باخت

بس سر، که ز سودای تو بر خاک فنا رفت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت

کاری به جهان نی به مراد دل ما رفت

خورشید من از اوج جوانی چو برآمد

بس ذره سرگشته که بر باد هوا رفت

گفتم ز در خویش مران، گفت که بگذر

[...]

حافظ

آن تُرک پری چهره که دوش از بَرِ ما رفت

آیا چه خطا دید که از راهِ خطا رفت؟

تا رفت مرا از نظر آن چشمِ جهان بین

کس واقفِ ما نیست که از دیده چه‌ها رفت

بر شمع نرفت از گذرِ آتشِ دل، دوش

[...]

امیرعلیشیر نوایی

دید آن که پی من به خرابات فنا رفت

سرها چو حباب آمد و بر باد فنا رفت

در هجر تو آه دل من بوده که تا صبح

گفتند خلایق که مگر باد صبا رفت

در راه به زهاد بسی عربده کردست

[...]

اهلی شیرازی

گر ساقی بدمست به خشم از بر ما رفت

بدمستی و دیوانگی ازما به کجا رفت

دیوانه از اینیم که آن شوخ پری وش

چشمی سوی ما کرد که عقل از سر ما رفت

هر غمزه که زد چشم خوشت صید دلی کرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اهلی شیرازی
صائب تبریزی

در خاک وطن چند توان ره به عصا رفت؟

کو وادی غربت که توان رو به قفا رفت

از بس قدح تلخ مکافات کشیدم

از خاطر من دغدغه روز جزا رفت

خضر ره ارباب طلب، عزم درست است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه