افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت
کاری به جهان نی به مراد دل ما رفت
خورشید من از اوج جوانی چو برآمد
بس ذره سرگشته که بر باد هوا رفت
گفتم ز در خویش مران، گفت که بگذر
زین کوچه که داند که چو تو چند گدا رفت؟
کس را چه غم ار رفت دل سوخته من
بوده ست از آن من، اگر رفت مرا رفت
آن صبر که می گفتم من کوه گران سنگ
بادی بوزید از تو ندانم که کجا رفت
گفتم که زیم بی تو، دوری مکش اکنون
گر از من درویش حدیثی به خطا رفت
رنجه نشوم گر به جفا سر بریم، ز آنک
بسیار چنین ها به سر اهل وفا رفت
تو دیر بزی کز گل بارانت نشان نیست
هر ذره که از کوی تو با باد صبا رفت
ما را چه حد صبر به هجر تو، چو خسرو
آمد به درت باز به سر آنکه به پا رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حسرت و اندوهی را نسبت به عمر از دست رفته و ناکامی در رسیدن به آرزوها ابراز میکند. شاعر به یاد میآورد که چگونه جوانیاش به سرعت گذشت و حتی ذراتی از زندگیاش به باد رفت. او از بیتوجهی دیگران به دل سوخته خود سخن میگوید و از صبر خود که در برابر مشکلات به زحمت رفته ناله میکند. شاعر همچنین به دوری از محبوبش اشاره میکند و میگوید که هر چه تلاش کرده، در نهایت به بیراهه رفته است. در آخر، او به یاد آن لحظات میافتد که به محبوب میرسید و این احساسات سخت را با یاس و ناامیدی درگیر میکند.
هوش مصنوعی: متأسفانه عمر ما به سرعت گذشت و هیچ کاری از ما در این دنیا انجام نشد که دل ما را راضی کند.
هوش مصنوعی: خورشید من، زمانی که از اوج جوانی طلوع کرد، هزاران ذره سرگردان را به همراه خود به حرکت درآورد که در باد پراکنده شدند.
هوش مصنوعی: گفتم مرا از در خود بیرون نکن، او پاسخ داد که از این کوچه عبور کن، زیرا هیچکس نمیداند چند نفر مثل تو در این معبر هستند.
هوش مصنوعی: هیچ کس را چه نگرانی اگر دل سوخته من را رنجی داده است، این دل سوخته متعلق به من است و اگر از دستم برود، از دست رفته است.
هوش مصنوعی: صبری که من از آن صحبت میکردم، چیزی مثل کوه محکمی بود که ناگهان بادی از سمت تو وزید و آن را به کجا برد.
هوش مصنوعی: گفتم که بدون تو زندگی نمیتوانم، اکنون اگر از من کسی داستانی نادرست گفت، دوری را از من دور نکن.
هوش مصنوعی: اگر برای نادیده گرفتن من زحمت بکشید، برایم مهم نیست، چون افراد باوفا تجربیات سختی زیادی را گذراندهاند.
هوش مصنوعی: تو مدت زیادی است که نیامدهای و از گل و زیباییهایت اثری نیست. هیچ ذرهای که از کوی تو همراه باد صبا رفته باشد، نشانهای از تو ندارد.
هوش مصنوعی: ما چه اندازه میتوانیم در دوری تو صبر کنیم، وقتی که خسرو (پادشاه) به در خانهات آمده و به یاد کسی که به دوندگی رفته، به سراغت میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن سرو گل اندام که در زیر قبا رفت
باماش عتابی ست ندانم چه خطا رفت
آه از من بیدل که دل سوخته من
عمری ست که گم گشت و ندانم که کجا رفت
بر باد شد آن جان هوایی که مرا بود
[...]
آن تُرک پری چهره که دوش از بَرِ ما رفت
آیا چه خطا دید که از راهِ خطا رفت؟
تا رفت مرا از نظر آن چشمِ جهان بین
کس واقفِ ما نیست که از دیده چهها رفت
بر شمع نرفت از گذرِ آتشِ دل، دوش
[...]
دید آن که پی من به خرابات فنا رفت
سرها چو حباب آمد و بر باد فنا رفت
در هجر تو آه دل من بوده که تا صبح
گفتند خلایق که مگر باد صبا رفت
در راه به زهاد بسی عربده کردست
[...]
گر ساقی بدمست به خشم از بر ما رفت
بدمستی و دیوانگی ازما به کجا رفت
دیوانه از اینیم که آن شوخ پری وش
چشمی سوی ما کرد که عقل از سر ما رفت
هر غمزه که زد چشم خوشت صید دلی کرد
[...]
در خاک وطن چند توان ره به عصا رفت؟
کو وادی غربت که توان رو به قفا رفت
از بس قدح تلخ مکافات کشیدم
از خاطر من دغدغه روز جزا رفت
خضر ره ارباب طلب، عزم درست است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.