گر ساقی بدمست به خشم از بر ما رفت
بدمستی و دیوانگی از ما به کجا رفت
دیوانه از اینیم که آن شوخ پریوش
چشمی سوی ما کرد که عقل از سر ما رفت
هر غمزه که زد چشم خوشت صید دلی کرد
یک بار ندیدیم که این تیر خطا رفت
خورشید رخا، گرم چه رانی که چو ذره
سرهای عزیزان همه بر باد هوا رفت
پرگالهٔ دل رفت شب از گریه به رویم
بر روی من از گریه چه گویم که چهها رفت
سر خاک ره باد صبا باد که کردم
در کوی تو از همرهی باد صبا رفت
تا کوی عدم هیچ کسش دست نگیرد
اهلی که به سیل ستمش پای ز جا رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی حال و احوال عاشق و تاثیر معشوق بر اوست. شاعر از دیوانگی و بدمستیاش میگوید که به خاطر نگاه معشوق به وجود آمده و عقلش را از سرش برده است. هر غمزهای که معشوق میزند، دلها را گرفتار میکند و هیچگاه این تیر عشق خطا نمیرود. همچنین شاعر به غم و درد خود اشاره میکند و میگوید که اشکهایش شب را به صبح رسانده و هر یاد و خاطرهای از معشوق را با غم بروز میدهد. در نهایت، او از بیکسی و ستمی که بر او میرود، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: اگر ساقی با خشم از نزد ما برود، پس حالتی که ما در مستی و دیوانگی داشتیم، چه بر سرش خواهد آمد؟
هوش مصنوعی: ما دیوانهایم به خاطر آن که آن معشوق زیبا با چشمانش نگاهی به سمت ما انداخت و باعث شد عقل و هوش از ذهن ما برود.
هوش مصنوعی: هر بار که چشمان زیبا و فریبندهات نگاهی بیندازند، دلها را شکار میکنند. هرگز ندیدهام که این تیر عشق به خطا برود.
هوش مصنوعی: خوشگلی و درخشندگی تو مثل خورشید است، اما نمیدانم چرا در این دنیا، از عشق و زیبایی عزیزان، همه چیز انگار در جریان باد و بیثباتی از بین میرود.
هوش مصنوعی: شب گذشته، اشکهای من به قدری زیاد بود که گویی دل من را تحتفشار قرار دادهاند. حالا نمیدانم از شدت این گریهها چه بگویم و چه زخمهایی بر من نشسته است.
هوش مصنوعی: در کنار خاک تو، وزش نسیم را احساس میکنم، چرا که به خاطر همراهی نسیم، من به کوی تو آمدهام.
هوش مصنوعی: تا جایی که به عدم و نیستی مربوط میشود، کسی حمایتی از آن شخص نمیکند؛ زیرا او همچنان در بربر سیل ظلم و ستم قرار دارد و از جای خود خارج شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت
کاری به جهان نی به مراد دل ما رفت
خورشید من از اوج جوانی چو برآمد
بس ذره سرگشته که بر باد هوا رفت
گفتم ز در خویش مران، گفت که بگذر
[...]
آن سرو گل اندام که در زیر قبا رفت
باماش عتابی ست ندانم چه خطا رفت
آه از من بیدل که دل سوخته من
عمری ست که گم گشت و ندانم که کجا رفت
بر باد شد آن جان هوایی که مرا بود
[...]
آن تُرک پری چهره که دوش از بَرِ ما رفت
آیا چه خطا دید که از راهِ خطا رفت؟
تا رفت مرا از نظر آن چشمِ جهان بین
کس واقفِ ما نیست که از دیده چهها رفت
بر شمع نرفت از گذرِ آتشِ دل، دوش
[...]
دید آن که پی من به خرابات فنا رفت
سرها چو حباب آمد و بر باد فنا رفت
در هجر تو آه دل من بوده که تا صبح
گفتند خلایق که مگر باد صبا رفت
در راه به زهاد بسی عربده کردست
[...]
آن گوهر پاکیزه که از دیده ما رفت
در خاک فرو رفت مگر ورنه کجا رفت
آه از ستم دهر که آن گلبن از ین باغ
ناچیده گل عیش بصد خار بلا رفت
سروری بنگارید بسنگ سرخاکش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.