گنجور

 
اهلی شیرازی

گر ساقی بدمست به خشم از بر ما رفت

بدمستی و دیوانگی از ما به کجا رفت

دیوانه از اینیم که آن شوخ پری‌وش

چشمی سوی ما کرد که عقل از سر ما رفت

هر غمزه که زد چشم خوشت صید دلی کرد

یک بار ندیدیم که این تیر خطا رفت

خورشید رخا، گرم چه رانی که چو ذره

سرهای عزیزان همه بر باد هوا رفت

پرگالهٔ دل رفت شب از گریه به رویم

بر روی من از گریه چه گویم که چه‌ها رفت

سر خاک ره باد صبا باد که کردم

در کوی تو از همرهی باد صبا رفت

تا کوی عدم هیچ کسش دست نگیرد

اهلی که به سیل ستمش پای ز جا رفت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت

کاری به جهان نی به مراد دل ما رفت

خورشید من از اوج جوانی چو برآمد

بس ذره سرگشته که بر باد هوا رفت

گفتم ز در خویش مران، گفت که بگذر

[...]

جلال عضد

آن سرو گل اندام که در زیر قبا رفت

باماش عتابی ست ندانم چه خطا رفت

آه از من بیدل که دل سوخته من

عمری ست که گم گشت و ندانم که کجا رفت

بر باد شد آن جان هوایی که مرا بود

[...]

حافظ

آن تُرک پری چهره که دوش از بَرِ ما رفت

آیا چه خطا دید که از راهِ خطا رفت؟

تا رفت مرا از نظر آن چشمِ جهان بین

کس واقفِ ما نیست که از دیده چه‌ها رفت

بر شمع نرفت از گذرِ آتشِ دل، دوش

[...]

امیرعلیشیر نوایی

دید آن که پی من به خرابات فنا رفت

سرها چو حباب آمد و بر باد فنا رفت

در هجر تو آه دل من بوده که تا صبح

گفتند خلایق که مگر باد صبا رفت

در راه به زهاد بسی عربده کردست

[...]

اهلی شیرازی

آن گوهر پاکیزه که از دیده ما رفت

در خاک فرو رفت مگر ورنه کجا رفت

آه از ستم دهر که آن گلبن از ین باغ

ناچیده گل عیش بصد خار بلا رفت

سروری بنگارید بسنگ سرخاکش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه