نگه واری بس است از جیب عبرت سر برآوردم
شرار بیدماغ آخر ندارد پر زدن هر دم
گریبان میدرم چون صبح و برمیآیم از مستی
چه سازم نعل در آتش ز افسون دم سردم
چه سودا در سر مجنون دماغم آشیان دارد
که چون ابر آبگردیدن ببرد آشفتنگردم
غبارم توأمِ آشفتنِ آن طرّه میبالد
همهگر در عدم باشم نخواهی یافتن فردم
تو سیر زعفران داری و من میکاهم از حسرت
زمانی هم بخند ای بیمروت بر رخ زردم
ندارم گر تلاش منصب اقبال معذورم
به خاک آسودهٔ بخت سیاهم سایه پروردم
جهانی میگذشت آوارهٔ وحشت خرامیها
دَرِ مژگان فراهم کردم و در خانه آوردم
جنون بر غفلت بیکاری من رحم کرد آخر
گریبان گر به دست من نمیآمد چه میکردم
چو شمعم غیرت نامحرمیهاکاش بگدازد
که من هرچند سر در جیب میتازم برونگردم
من بیدل نیام آیینه لیک از ساده لوحیها
به خوبان نسبتی دارم که باید گفت بیدردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات درونی و دردهای خود صحبت میکند. او به ناامیدی و غم خود اشاره میکند و از بیتوجهی و بیدردی دیگران گله میکند. او به نوعی از جنون و آشفتگی ذهنی دچار است و به جای جستجوی موفقیت، به حسرت و ناکامی خود میاندیشد. او میخواهد که این احساسات را از خود دور کند، اما در عین حال، به تلخیهای زندگی و سرنوشت شوم خود نیز اعتراف میکند. در نهایت، او خود را در مقام یک بیدرد، ناتوان از تغییر سرنوشتش میبیند و آرزوی رهایی از این وضعیت را دارد.
هوش مصنوعی: نگاهی به گذشته کافی است، زیرا از دل عبرت، جرقهای از خشم و ناامیدی برخاسته است که بیپایان و بدون آرامش در حال پرواز و گشت و گذار است.
هوش مصنوعی: من مانند صبح که تازه شروع میشود، گلویم را میدردم و از حال مستی بیرون میآیم. نمیدانم چه کنم وقتی که احساس سردی ناشی از جادو را در دل دارم.
هوش مصنوعی: مجنون در دل دنیایی از آرزوها و افکار عاشقانه دارد که مانند ابر در حال تغییر و آشفتهگی است. این افکار و احساسات باعث میشوند که او هر لحظه به هم بریزد و دچار آشفتگی شود.
هوش مصنوعی: من مانند غباری هستم که در همتنیده با آن موهای آشفتهات بال میزند. حتی اگر در عدم و نیستی به سر ببرم، تو هرگز مرا نخواهی یافت.
هوش مصنوعی: تو از نعمتها و خوشیهای زندگی برخورداری و من به خاطر نداشتن آنها در عذابم. اما ای بیمروت، به حال من بخند و به چهرهی زرد و زار من توجهی نکن.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به خاطر تلاش نکردن برای رسیدن به موقعیت و شانس خوبم، مورد سرزنش قرار بگیرم. من در سایهی تقدیر بدی که دارم، آرامش خود را یافتهام.
هوش مصنوعی: دنیا پر از ترس و بیقراری میگذشت و من با زیبایی چشمانم، درِ دلم را باز کردم و آن را به خانهام دعوت کردم.
هوش مصنوعی: جنون به خاطر بیکاری من به من رحم کرد وگرنه اگر گریبانم به دستم نمیرسید، نمیدانستم چه باید بکنم.
هوش مصنوعی: مانند شمعی هستم که نسبت به نامحرمان غیرت دارم و ای کاش بسوزم. هرچند که سرم را در جیب افکارم فرو میکنم، اما همیشه به دنیای بیرون سرک میکشم.
هوش مصنوعی: من بیدرد و بیاحساس نیستم، ولی به خاطر سادگی خودم با یک سری خوبان رابطه دارم که باید بگویم که دلم بیدرد است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا میبینی و هر دَم زیادَت میکنی دَردَم
تو را میبینم و میلم زیادَت میشود هر دَم
به سامانم نمیپرسی، نمیدانم چه سر داری
به درمانم نمیکوشی، نمیدانی مگر دردم؟
نه راه است این که بُگذاری مرا بر خاک و بُگریزی
[...]
معاذالله ازان شبها که بود از حد برون دردم
تو با اغیار می خوردی می و من خون همی خوردم
به روی این و آن هر دم چو ساغر می زدی خنده
من از غم چون صراحی گریه خونین همی کردم
پری را چون روا باشد که گردد دیو هم زانو
[...]
من آشفته هم در خواب مستی کاش می مردم
که روز از مستی شب این همه خجلت نمی بردم
زبان خود بدندان می گزم هر دم من ناکس
که از بهر چه در مستی لبت را نام می بردم
کشم صد انفعال از خویش و میرم از پشیمانی
[...]
ز سیر سایه همراه تو ای مه رشکها بردم
برای دیدنت گر چشم هم می داشت می مردم
مرا بر چشم پر خون جمع گشته نیست پیکانت
در گنجینه لعلیست با آهن برآوردم
بکف در کوی تو می گشتم از من نقد جان گم شد
[...]
ز دست عافیت داغم سپند یأس پروردم
به این آتش که من دارم مگر آتش کند سردم
اسیر ششدر و تدبیر آزادی جنونست این
چو طاس نرد هر نقشیکه آوردم نیاوردم
چو شبنم شرم پیداییست آثار سراغ من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.