گنجور

 
 
 
عین‌القضات همدانی

آن را که حیوتش آن بت شاهد نیست

در مذهب کفر زاهد و عابد نیست

کفر آن باشد که خود تو شاهد باشی

چون کفر چنین است کسی واحد نیست

اوحدالدین کرمانی

بگذار بدی که در من از وی صد نیست

چد بد که مرا امید نیکی خود نیست

افسوس که خلق را امید نیک است

اندر من و سرمایهٔ من جز بد نیست

همام تبریزی

ای حور سرشت هیچ چیزت بد نیست

وز حسن تو ماه را یکی از صد نیست

آن چشمه که حوض کوثرش می‌خوانند

گر هست دهان توست ور نی خود نیست

شاه نعمت‌الله ولی

همه نیکند هیچ خود بد نیست

آنکه نیکو نباشد آن خود نیست

جز یکی نیست در همه عالم

صد مگو ای عزیز من صد نیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه