گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
یغمای جندقی

خداوندگار بنده درگاه یغمای از نظر افتاده عرضه می دارد، فرد:

سواره رفتی و سودم جبین به راه تو چندان

که شد نشان سم اسب و ماند نقش جبینم

منت خدای را که ما کمر ارادت سرکار را بر میان بسته و جناغ عقیدت گستری شکسته ام. سرموئی مصدر خلاف نشده ام اما با اینکه مکافات خدمت را بایست دقیقه به دقیقه عارج معارج ترقیات باشم، به علت بی التفاتی جز به اسفل درکات تنزل نرسیده ام. نه رخصت همراهی دادند و نه پایه امور زندگانیم را بر جائی نهادند، که خودی به این خوش کنم که منع همراهی متضمن حکمت بود، والا خداوند تو نه آنست که ملزومات رحمت از تو دریغ دارند. بالجمله هر چه کنند مختارند. اما قانون بنده نوازی طریق دیگر است، هرگز گمان نمی کردم که با من چنین رفتار خواهند فرمود. قلیل تنخواهی که از باب نمک طعام و فقرا را تدارک یک شام بود، زمان حرکت حواله آقا صادق گردید نداد، من بیچاره غریب درین شب نوروز معطل از یک طرف بی اندامی طلب کار از طرفی شرمساری عیال، باری اگر می دانید این قسم سلوک موافق مروت و مردانگی است هیچ عیب ندارد، جان من و عیال من تصدق سر سرکار باد، فرد:

ناکامی ما هست چو کام دل تو

کام دل ما همیشه ناکامی باد