گنجور

 
یغمای جندقی

قربانت شوم عجب پیمان و پیوندی کردم و عجب ایمان و سوگندی خوردم، بر عقل من ماشاالله، مصرع: گو بسازند نقابی و بسوزند سپندی. باز از سرکار شما به قنبرک بازی و چنبرک سازی جبران گناه و چاره روی سیاه توان کرد. پیش مخدومی میرزا حبیب الله چه حیلت بازم و کدام وسیلت سازم؟مشتم وا شد و پشتم از بار خجلت دو تا. خدا روی دشمن های تازه را سیاه کند که ما را از ملاقات یاران نو کهن بازداشت، و به نقض پیمان افسانه هر انجمن ساخت. ترا به امام حسین از میرزا عذرخواهی کن و بر گرفتاری و پریشانی من گواهی ده. زیاده حاجت جسارت و تمهید مرارت نیست.