خاکساران نوازا امروزم آغاز بام تا اکنون که نزدیک شام است به کوی اندر بوی خجسته دیدار سرکار سرکار حاجی میخ دامن بود و کمند گردن، پیش از آنکه شماله خاور بزم افروز شبستان باختر آید و روز امید این برگشته اختر از شب تاری تیره تر گردد، سرکارخان به دستور دیگر روزهام به فرگاه بلند درگاه خویش خواند. نافرمانی را پوزش اندیش و بهانه جوی شدم.مگر فر پیوستگی خیزد و از بند نای فرسای دلنگرانی و چشمداشت رستگی زاید. روز بی گاه افتاد و باز از سرکارخان پیک و پیام رسید، زبان پوزش بسته ماند و پیوند امید از نوید دیدار یاران گسسته ناکام. ایشان را پذیرش فرمای کردم و رنج دوری شما را به دیدار وی درمان پاک یزدان را سوگند که بندگان حاجی را از جان و دل بنده ام و گوهر نیک اخترش که آورده مهر و پرورده مردمی است از در یکتائی پرستنده.
بهر زبان که دانید توانید فزایش بندگی و دلبستگی های مرا به روی و خوی ایشان که از بخت گشایش و از بار خدا بخشایش است بر سرایند و باز نمایند و هر گونه کاری که سرانگشت نیروی من بنده اش گره گشائی آرد در خواه فرمایش کنند، چه بسیار از این آغاز بدرود شرمنده ام و سرافکنده.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: نویسنده در این متن از احساسات و اندیشههای خود درباره ملاقات با حاجی صحبت میکند. او روز خود را با یاد آن دیدار آغاز کرده و به بوی خوش آن در کوی اشاره میکند. در ادامه، به ناامیدی و پوزشهای خود به خاطر نافرمانی و انتظار دیدار اشاره میکند. او وعدههای حاجی را جنبهای از امید میداند و به پیوندهای بین خود و دیگران اشاره میکند. نویسنده نهایتاً به عشق و بندگی خود به حاجی و تمایلش برای خدمت به او از عمق دل اشاره میکند و از زحمات و دوری از دوستان ابراز ندامت میکند.
هوش مصنوعی: امروز که به شام نزدیک میشویم، در کوی خود بوی خوش دیدار را حس میکنم. حاجی با دامن میخ و کمند گردناش جلوهگری میکند. قبل از اینکه آفتاب شب را روشن کند و امیدوارم که این ستارههای بازگشته، از تاریکی شب جلودار شوند، حاجی به شیوهای دیگر به فراخواندنی مردمش در درگاه خود پرداخته است. من که نمیخواستم نافرمانی کنم، دلیلی برای معذرتخواهی و بهانهجویی میجستم. امیدم این بود که پیوندها دوباره به هم بپیوندند و از نگرانی و چشمانتظاری رهایی یابم. روز بیموقعی بود و دوباره از حاجی پیام و خبری رسید، اما نتوانستم معذرت بخواهم و امید به دیدار یارانم گسسته شد. برای پذیرش آنها تلاش کردم و از درگاه خدای پاک سوگند یاد کردم که به بندگان حاجی با جان و دل خدمت میکنم و اوهری که به سرزمین ما آوردهایم، از محبت و مردمدوستی سرشار است و ما تنها پرستنده یکتایی او هستیم.
هوش مصنوعی: هر زبانی که بدانید میتوانید در خدمت و علاقهمندیهای من نسبت به روی و خوی آنان که به لطف خدا به دست آمدهاند، افزایش دهید. این افراد به من کمک میکنند و هر گونه کاری که از دستم برآید، انجام میدهم. اما در این مسیر بسیار شرمنده و خجل هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.