گنجور

 
یغمای جندقی

این چه درد تاب نورد است و کدام رنج تیمار آورد که بر آسمان از آه آذر افروزم اختر سوخت، و در لای خیز دیده خونریزم رخت به دریا افکنده رباعی:

رنجی که به پای مهر سای تو فتاد

نز کاوش بخت مهرزای تو فتاد

این دود دل من است کز چالش زلف

از سینه برآمد و بپای تو فتاد

اگر دور از جان رامش پروردت تا آغاز شام این درد آرام نگیرد و نوید آسودگی را از سر کار دوست نامه و پیغام نیاید. مصرع:«اکبرم رفت و ندیدم دیگرش»، را برای این خسته بی کوی و کس باید خواند و موی مویان بر این کشته بی دادرس باید گریست. ترا به علی «ع» هر چه زودتر مژده تندرستی را نامه نگاری فرمای و از آرامش درد پاینده مستمند خود را سپاسی بر سر نه.