گنجور

 
یغمای جندقی

گرامی سرور فرشته گهر حاجی اسمعیل را نیکخواه و فزایش جوی و کام اندیش و ستایش گویم. این پارسی نگاری و پهلوی شماری یکباره ما را رسوا و زشت نام کرد هر جا خامی دانش باز و سردی بینش فروش سر از دبستانی بر کرد ندانسته و نسنجیده پاره پرندی در مشت و شکسته کلکی در انگشت آورده نوشته چه آورده ای، پشک چه پرورده ای؟ مشک آزمودم می گیرند که اینک می نگاریم و باز می سپاریم. بردن همان است و به دست پرستاران سپردن همان، روز به هفته و ماه نرسیده یا کاغذ پاره آهک و زرنیخ می سازند، یا کهنه سارش با بوی فروشان بازاری باز می پردازند.

درین پایان هستی و آغاز پستی پیشه و کار و اندیشه و شماری که داریم این است. سوگند توانم خورد، در این روزگار کم کمابیش کوتاه دامن، گشاده گریبان، ده دوازده نامه به آن مهربان دوست نگاشته ام و بر آن نشان و نام که راز گشودیم و باز نمودیم، این و آن را در آستین گذاشته، بی باکانه جز تنی دو از قرشی گهران که از دانش و دید برون از یاسای دگرانند هم خوابه ها را سپردند و در نوره خانه گرمابه ها کوتاه یا دراز درست یا دریده بالای آب افتاد و پشم آلود رخت در منجلاب افکند.اگر یک و دوئی از چنگ داروکشان گرمابه رست، دارندگان و آرندگان یکباره دل از اندیشه آن باز پرداختند و در آستین پاس داری بر آستان فراموشی و خواری انداختند. اینک مردی درست کار، راست پیمان، راه سپار است. بر بوی آنکه بود دوست را چشم سپار افتد، با دل و دستی که نیست راز گشای جای امیدوار گشتم مهر و پیمان یاری و یکتائی و دیگر چیزها که آدمی بدان زنده است همان است که دیده و دانی، اگر روز به روز پیرایه فزایش و سرمایه برتری نیامد کوب آزمای کمی و کاستی نخواهد بود.

گرفتاری های جندق و افزونی کار و تنگی هنگام احمد را آن مایه دست و نیرو نداد که آن سنجیده گفته ها که پیمان جست برنگارد و نیاز دارد دیر یا زود چشم سپار و گوش گزار خواهد داشت.آسوده روان زیند که شکست را بر پیمان ما دست و دغل بازی را در نهاد ما به خواست پاک یزدان نشستی نیست. یکبار دیگر یا دیرینه پیوند میرزا رضا را ببین، و درودی دوستانه بر سرای و داستان چشمک شاخدار را در میان افکن. چنانچه داد بی آنکه هنگام چشم داشت دراز افتد روانه فرمای، و اگر به دستور گذشته رای اندیش بوک و مگر شد و جز آن پیمان که بست اندیشه دیگر انگیخت زبان درکش، سخن در بر، دهان در چین، هوس در گسل، سر خویش گیر و او را به گوهر و خوی خود باز مان. از یکی چشمک که دو سه خسروی بیش نیرزد گذشتن آسان تر است تا از پرورده خویش کشتن پیوسته روی داد خویشتن و هر گونه کار که بندگی های ماش پرداختن تواند بر نگار و بی فسانه گوئی پذیرای انجام دادن. یاران ری را هر یک دارای مهربانی دانی درودی دوستانه بر سرای و پوزش آرای جداگانه نگارش باش. اگر هر گونه نامه ویژه نگارش های پارسی پیکر که از من به شما رسد، خواه ژاژ خواه شیوا خواه زشت خواه زیبا با نوشته های من که گرد کرده تست بی کاست و فزود در فزائی بیش از آنچه در چنبر پندار گنجد از شما خرسند خواهم بود.