گنجور

 
یغمای جندقی

مخدوم مهربان روزی دو پیش از این اخبار تیمار خیز تکسر آقازاده به من رسید، بسیار پراکنده شدم. چون خویش نیز رنجور و بستری بودم، رقعه مشعر بر پرسش به فرزندی میرزا جعفر سپرده که از جانب من و خود هر دو کار اندیش عیادت گردد. او هم انباز بستر و بالش است و دمساز تاب و تب. امروز اسمعیل، احمد، ابراهیم، به رسم پرسش به منزل میرزا جعفر که بیمارستان ماست آمده به هیات اجتماعی خواستیم از سلامت احوال او آگاه آئیم لاجرم هر یک بر این رقعه خط پژوهش کشیده دستان را که از همه تواناتر بود فرستادیم. اینک رجعت او واصفای نوید صحت وی و آسودگی شما را مستعد ایستاده ایم و دیده چشمداشت بر راه نهاده، هر چه بیش نویسی کم است و آنچه زود آید دیر. حرره یغما.

کمترین بنده عقیدتمند اسمعیل زحمت می دهد؛ از آن روز که با گرامی برادر صفائی رسم عیادت را از روی عبادت رنج افزای خاطر شدیم، تا امروز هر روزه صحت وجود سرکار آقازاده را از هر در و هر کس جویان و در سیر خیالی همواره راه کاشانه فرخ را که آشیانه فیروزی است به سر پویان بوده ایم. نه مرا از تجدد تکسر و بد حالی احوالی بود و نه اخوان را از التزام بیمارداری و تیمار خواری مجالی. بهر حالت زبان از ثنای حضرت خاموش و روان از دعای صحت آقازاده فراموش نزیسته. امید که نوید استقامت احوال ایشان را موجب اقامت خرسندی مخلصان فرمایند، دیده در راه است و هوش بر گذرگاه، حرره هنر.

فدایت از روز شرفیابی خدمت تاکنون از سرکار و بیمار شما بی خبرم و زیاد از حد بیان دلخور. امیدوارم تا به حال شفای کلی حاصل شده باشد. چنانچه صحت یافته جای شکر است و اگر خدای نخواسته هنوز بر بستر بیماری خفته، مقام صبر است. انشاء الله درد شما و او نصیب دشمنان باد، حرره صفائی.

فدای خجسته وجودت گردم این بنده پرستنده جعفر در غم خواری و دعای صحت وجود آقازاده با خدام خداوندی یغما و صاحب زاده های آقازاده همدست و داستانم. چند بار عزم اندیش زحمت افزائی شده ام ولی از شدت ناخوشی و بیمار داری پایه پویه در لنگ افتاد و شیشه آرزو به سنگ آمد. امیدوارم به زودی خبر صحت آقازاده و خوشی شما برسد، حرره جعفر.