گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
یغمای جندقی

فدای هر دو، روز آدینه است، به کیش دیرینه رخت به جائی آوردم، بیت:

کز خیال تو بهر سو که نظر می کردم

پیش چشمم در و دیوار مصور می شد

خواستم پس از صرف قلیان از درب دولت راه صحرا سپرم و سامان وی را از سیل دیده رخت بدریا، دیرینه فرزند بی کینه سر شبستان دولت تکلیف نهار کرد. درنگ آوردم و بی وسعت میدان حضورت دلتنگ نشستم، مصرع: وای بر حالم اگر کار چنین می گذرد، نور چشمی آقا هم به احوال من است و پیچ و تابش در جان تن، اینقدر هست که من زبان دارم و نمی گویم و او ندارد می گوید، امیدوارم فردا بدان چهر یوسفی هم عیش یهود گردیم و شنبه را به ماه دو هفته خود جمعه مبارک و مسعود سازیم.