دلم می خواهد این نامه به آئین زمانه نگارش افتد و روزگار پریشان خود را به کیش و کردار ایشان گزارش کنم. جانم خاک رهت باد و روانم گرد گذرگاهت، کجائی، چه جائی چه می دهی و چه می ستانی چه می زنی و چه می خوانی؟ بختت مهربان است یا سرگران، همرهان یار دلند یا بار دل، از خواجه و شیخ چه اندوخته ای و از این و آن چه آموخته ای، مردم را با تو آشتی یا جنگ است و ترا با ایشان اندیشه نام یا ننگ. بدان فرگاه که چرخش خاک درگاه است و اختر میخ خرگاه، چونانکه روزگار رفته راهی داری یا داستان بیماری های دروغ دیر بسته خاک گذرگاه است و کاوش باز است و دست چالش دراز. آن دشمن دستان دست بهرام بازو دوست گردیده یا همچنان ساز اندیش نیرو است و در پهنه پرخاش رزم آورد . آن کارهای دیگر ناگفته گویاست بر چه روش و سبک است و کدام منش و رنگ، بدان خدای که مرا بندگی داد و ترا خداوندی، اندوه و خرسندی، خواری و ارجمندی، کاهش و فزایش، بی تابی و آسایش، بلندی و پستی، هشیاری و مستی، هر چه هست بی کاست و فزود نگارش و همراه هر که دانی و توانی به بنده خاکسار خویش فرست، که سراپای تن و جانم دیده و از چشمداشت سفید است.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.