گنجور

 
یغمای جندقی

روزت خجسته باد و اختر بختت به فرهی پیوسته، گویا فرمان آبشخوردم باز امسال بران در گشته رخت بازگشت کشد و به دستور گذشته روزی چند سرگشته دارد. ندانم در کار تبت و توحید آن مایه کاربند فزایش و آرایش شده که نشان آبادی از بند کاوش و گرفت راه آزادی نماید، یا سردی ها که از بی دردی هاست مایه رنگ زردی خواهد شد. اگر «تخته جهود» را بدان هنجار که نوشتم انباشته و کاشته و جوی و بند گود و بلند افراشته نباشد، کاری که یهود با پیغمبر بی پدر کردند و سوکی که برادرهای یوسف بر آن پیر گم کرده پسر تراشیدند بر تو خواهد ریخت.

سنگ بند پایان «تبت » باید تا راه چشمه بدان روش که خود چیده ام و افراخته ساخته باشد و زمینی که جوی یزدان بخش بر آن همی گذرد تا بوم آب نیم ارش بالا از خاک پرداخته و در سنگ بند انداخته آید.چند کرته از نو یونجه کاشته باشی و هزار درخت گز و هسته و انار و پسته افراشته و همچنین کارهای دیگر که پیرایه کشت و راغ است و سرمایه دشت و باغ اگر سر موئی لنگ افتاده و جوی و کرته از آنچه سزاست فراخ یا تنگ آمده کاری کنم و شماری اندیشم که مرگ را به بهای هستی خریدار آئی و دخمه گور را چون خانه سور ستایشگزار.مردی که در کاری چنین سست فرو ماند و از باری چنان کم کمر دزدد، مصرع: کشتنی سوختنی باشد و گردن زدنی. گاه گوئی در آن پزدان گز افراشته ام و در این انباشته انار کاشته. انار بی پسته شاخ بی بار است و گز بی هسته کاخ بی یار، شعر:

ای ریش سفید مرز تبت

کاندر پی گز دماغ سوزی

سوگند بدان بروت شبرنگ

کان گزها کز تورسته روزی

گر هسته ارش ارش نروید

دور از تو هزار گز بگوزی

دل در کار پسته و هسته بند واندیشه جز انار از کشت و کار هر درختی اگر همه شاخش مرجان و بارش گوهر باشد جسته و رسته دار. بسکه گفتم زبان من فرسود.

 
sunny dark_mode