گنجور

 
 
 
خواجه عبدالله انصاری

هجران تو گر زمانه دیدی در خواب

گشتی دل و جان این جهان آتش و آب

ازرقی هروی

دی با رهی ، ای رنگ گل و بوی گلاب

از دیده و دل همی زدی آتش و آب

از بخت ستم باشد ، ای در خوشاب

کامروز ترا نبینم ای دوست به خواب

انوری

آن شد که به نزدیک من ای در خوشاب

دشنام ترا طال بقا بود جواب

جانا پس از این نبینی این نیز به خواب

بر آتش من زد سخن سرد تو آب

رضاقلی خان هدایت

نتوان به خدا رسید از علم کتاب

حجت نبرد راه به اقلیم صواب

در وادی معرفت براهین حکیم

چون جاده‌هاست در چراگاه دواب

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه