گنجور

 
یغمای جندقی

می کشد دیگر سپه سلطان کین

غم قرین باز آمد اربعین

از سر نو بر سر ارباب دین

غم قرین باز آمد اربعین

دل شکسته سرنگون بر ره علم

با الم می رسند از شام غم

منهزم اولاد خیرالمرسلین

غم قرین باز آمد اربعین

باز راه کاروان اشک و آه

دل تباه شد به سوی قتلگاه

جوش در خون زد دل روح الامین

غم قرین باز آمد اربعین

غلغلی کز سر بریدن شد عیان

از فغان بر سر نه آسمان

ز اتصالش سر بر آمد از زمین

غم قرین باز آمد اربعین

راس سلطانی که بود از احتشام

ز احترام صد سلیمانش غلام

شد به تن واصل چو در خاتم نگین

غم قرین باز آمد اربعین

آنکه هستش در امان خیل عباد

در معاد کی روا بود از عناد

بازگشت اهل بیتش را ببین

غم قرین باز آمد اربعین

تشنه لب تا شد نهان در گل چو آب

دل کباب نور چشم بوتراب

رفت خون از دیده ماء معین

غم قرین باز آمد اربعین

باز بر خیل شهیدان بی گمان

شیعیان تیر حسرت در کمان

بر گشاید لشکر ماتم کمین

غم قرین بازآمد اربعین

باز آمد در تزلزل نه سپهر

تیره چهر شد رخ تابنده مهر

رفت از جا پایه عرش برین

غم قرین باز آمد اربعین

در عزای خامس آل عبا

شد زجا ربع مسکون در نوا

شش جهت شد تا سپهر هفتمین

غم قرین باز آمد اربعین

گفت با عشرت گزینان چمن

با حزن بهر قاسم این سخن

صبحدم دامن کشان بال و پرین

غم قرین باز آمد اربعین

کرد زهرا معجر نیلی به سر

دیده تر ریخت از خون جگر

لاله در ساغر شراب آتشین

غم قرین باز آمد اربعین

از تحسر غنچه شیرین سخن

در چمن خنده زد بر خویشتن

وز بکا شد چشم نرگس نرگسین

غم قرین باز آمد اربعین

طبع یغما آشکارا و نهفت

هر چه گفت کو از این بهتر نگفت

عجلواکم بالعزا یا عاشقین

غم قرین باز آمد اربعین

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode