گنجور

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۹ - و له ایضاً فی مدحه

 

شیرین پسرا خیز و بساط دگر انداز

مسند به‌گذرگاه نسیم سحر انداز

تا چهرهٔ زرین کنم از ساغر گلگون

گلفام می رنگین در جام زر انداز

امروز جز از باده‌ گساری نبود کار

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۴ - ‌در ستایش شاهزاده رضوان آرامگاه فریدون میرزا طاب ثراه گوید

 

ای زلف نگار ای حبشی‌زادهٔ شبرنگ

ای‌ اصل تو از نو به و ای نسل تو از زنگ

ای مادر اهریمن و ای خواهر عفریت

ای دایهٔ پتیاره و ای مایهٔ نیرنگ

ریحان مگرت بوده پدر غالیه مادر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۹ - در ستایش پادشاه اسلام‌پناه ناصرالدین شاه غازی

 

ای زلف تو پیچیده‌تر از خط ترسل

بر دامن زلف تو مرادست توسل

ریحان خط از زلف شکستهٔ تو نماید

چون عین رقاع از خم طغرای ترسل

زلفین تو زاغیست سیه‌کز زبر سرو

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۱ - در ستایش ولیعهد رضوان‌مهد، عباس شاه غازی طاب الله ثراه و وزیر بوزرجمهر تدبیر قایم‌مقام

 

از تقویت رای دو سالار معظم

امروز همه روی زمینست منظم

آن آصف آصف‌حسب و صدر جم‌آیین

این مهدی مهدی‌نسب و میر خضر دم

آن آصف و بر خواری عفریت مهیا

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۲ - در ستایش ولیعهد رضوان مهد عباس شاه غازی طاب‌الله ثراه گوید

 

الحمد خدا راکه ولیعهد معظم

باز آمد و شد زامدنش ملک منظم

بازآمد و بگرفت همه ملک خراسان

وز یاری یزدان شدش آن ملک مسلم

امسال به فیروزی و اقبال خداداد

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۵ - در ستایش پادشاه رضوان ارامگاه محمد شاه غازی طاب‌الله ثراه گوید

 

عید آمد و عیش ‌آمد و شد روزه و شد غم

زین آمد و شد جان و دلی دارم خرم

ماه رمضان‌گرچه مهی بود مبارک

شوال نکوتر که مهی هست مکرّم

الحمدکه آن واعظک امروز به‌کنجی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۵ - در ستایش پادشاه رضوان جایگاه محمد شاه غازی طاب اللّه ثراه‌ گوید

 

در شهر ری امسال به هرسو که نهم گام

هر کس صنمی دارد گلچهر و گل‌اندام

هر شام‌کشد تنگ در آغوشش تا صبح

هر صبح زند چنگ به‌گیسویش تا شام

من یار ندارم چکنم جز که خورم غم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۸ - و لی فی‌المدیحه

 

آن خال سیه بر لب جان‌پرور جانان

خضریست سیه‌جامه به سرچشمهٔ حیوان

در سینهٔ من یاد غمش یونس و ماهی

در خاطر من نقش شکن رخش یوسف و زندان

دل در طلبش آب حیاتست و سکندر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۹ - ‌در ستایش ولیعهد مغفور عباس شاه طاب‌الله ثراه می‌فرماید

 

الحمدکه از تربیت مهر درخشان

از لاله و گل‌ گشت چمن‌ کوه بدخشان

صحرای ختن شد چمن از سبزهٔ بویا

کهسار یمن شد دمن از لالهٔ نعمان

هامون ز ریاحین چو یکی طبلهٔ عنبر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۲ - در مدح شاهنشاه مبرور محمد شاه مغفور طاب‌الله ثراه فرماید

 

ای طرهٔ دلدار من ای افعی پیچان

بی‌جانی و پیچان نشود افعی بی‌جان

تو افعی بی‌جانی و ما جمله شب و روز

چون افعی سرکوفته از عشق تو پیچان

بر سرو چمن مار بود عاشق و اینک

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۹ - بر سبیل تغزل و ترکیب‌بند گوید

 

گر خضر دهد آب بقایت به زمستان

مستان بستان جام می از ساقی مستان

بستان به شبستان قدح از دست نگارین

کز روی دلارا شکند رونق بستان

ترکی‌که به خوناب جگر دارد معجون

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۹ - در ستایش پادشاه خلد آشیان محمدشاه غازی طاب‌الله ثراه فرماید

 

ای ترک من ای عید تو چون روی ‌تو میمون

بر طرهٔ مفتول تو دلها همه مفتون

عقل تو کهن بخت تو نو وقت تو خرم

سال تو نکو حال تو خوش فال تو میمون

زانگونه که بر خلق همایون گذرد عید

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰۴ - د‌ر مدح هلاکو خان بن شجاع السلطنه مرحوم فرماید

 

آن خال سیه از بر آن نرگس جادو

چون نافهٔ مشکست جدا گشته ز آهو

چون‌کلب معلِّم‌که دود از پی آهو

دل از پی دلدار دوانست بهر سو

ترکیست دل آزار که در هر سر بازار

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰۵ - در مدح پادشاه خلد آشیان محمدشاه مغفور طاب الله ثراه فرماید

 

الحمدکه آمد ز سفر موکب خسرو

وز موکب او کوکب دین یافته پرتو

از هر لب پژمرده به یمن قدم شاه

در هر دل افسرده به فر رخ خسرو

برخاست به جای دم ناخوش نفس خوش

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰۶ - در مدح نجفقلی میرزای وا‌لی پسر حسینعلی میرزای فرمانفرما فرماید

 

ای ترک من ای مهر سپهرت شده هندو

شیرانت مسخر به یکی حملهٔ آهو

آمیخته باگفتهٔ شیرین تو شکر

اندوخته در حقهٔ یاقوت تو لولو

هم بهرهٔ سرو آمده بیغاره از آن قد

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۲ - د‌ر مدح شاهنشاه ماضی محمدشاه غا‌زی طاب‌ا‌لله ثراه گوید

 

شد عید و مه روزه سفرکرد به اکراه

نیکو سفری‌ کرد خدا بادش همراه

ای خادمک آن حجره بیارای و به ‌مجلس

می‌زن عوض آب به رغم دل بدخواه

این سبحه و سی‌پاره بهل باز به صندوق

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۰ - در ستایش پادشاه علیین جایگاه محمدشاه غازی

 

ای برده غمت تاب ز دل خواب ز دیده

پیوند دل و دیده به یکبار بریده

برکشتن ما بی‌گنهی دست‌گشاده

ازکلبهٔ ما بی‌سببی پای‌ کشیده

ما را چه گناهست اگر زلف تو دامی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۳ - در مدح شاهزاده حسنعلی میرزای شجاع السلطنه فرماید

 

ای دفتر گل از ورق حسن تو بابی

با آب رخت چشمهٔ خورشید سرابی

نالان دلم ار برده دو چشمت عجبی نیست

در دست دو مست از پی تفریح ربابی

با دیدهٔ تر برد ز فکر تو مرا خواب

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۹ - د‌ر مدح امیرالامراء ا‌لعظام حسین‌خان نظام‌الدوله فرماید

 

ای ترک سیه‌چشم سراپا همه جانی

تنها نه همین جان منی جان جهانی

با ما به ازین باش از آنرو که در آفاق

آن چیز که هست از همه بهتر تو همانی

دنیا کند از فضل و شرف فخر به عقبی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۰ - د‌ر تزکیهٔ نفس ناسوتی و توجه به عالم لاهوتی و اشاره به مدح خامس آل ‌عبا سیدالشهدا علیه السلام

 

ای دل چو تو حالی صفت خویش ندانی

بیهوده سخن از صفت غیر چه رانی

با آنکه تو غایب نشوی یک نفس از خویش

خود را نشناسی‌ که چنین یا که چنانی

تا چند سرایی‌ که چنینست و چنانست

[...]

قاآنی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode