×
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲ - لابه حکیم
فریاد از این جهان و از این دنیا
وین رسم ناستودهٔ نازیبا
برباد رفته قاعدهٔ موسی
و از یاد رفته توصیهٔ عیسی
توراهٔ گشته توریهٔ بدعت
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - منقبت
دی دیدم آن نگار سهی قد را
بر رخ شکسته زلف مجعد را
در خوی گرفته عارض گلگون را
در می نهفته ورد مورد را
از جادوئی نهفته بلعل اندر
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - دل بزه کار
از من گرفت گیتی یارم را
وز چنگ من ربود نگارم را
وبرانه ساخت یکسره کاخم را
آشفته کرد یکسره کارم را
ز اشک روان و خاک به سرکردن
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - فتح ورشو
قیصر گرفت خطهٔ ورشو را
درهم شکست حشمت اسلو را
جیش تزار را یرشش بگسیخت
چون داس باغبان علف خو را
دیری نمانده کز یورشی دیگر
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۲ - بهاریه
بگریست ابر تیره به دشت اندر
وزکوه خاست خندهٔ کبک نر
خورشید زرد، چون کله دارا
ابر سیه، چو رایت اسکندر
بر فرق یاسمین کله خاقان
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۳ - انقراض قاجاریه
بدرود گفت دولت قاجاری
مرگ اندر آمد از پس بیماری
فرجام زشت خویش پدید آورد
کندی و کاهلی و سبکساری
وآمد به جای کاهلی و کندی
[...]