سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - حکایت
الا گر بختمند و هوشیاری
به قول هوشمندان گوش داری
شنیدم کهاسب سلطانی خطا کرد
بپیوست از زمین بر آسمان گرد
شه مسکین از اسب افتاد مدهوش
[...]
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۳
به حال نیک و بد راضی شو ای مرد
که نتوان طالع بد را نکو کرد
چو سگ را بخت تاریکست و شبرنگ
هم از خردی زنندش کودکان سنگ
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۴
بکوش امروز تا گندم بپاشی
که فردا بر جوی قادر نباشی
تو خود بفرست برگ رفتن از پیش
که خویشان را نباشد جز غم خویش
سعدی » مواعظ » مثلثات
خلیلی الهدی انجی و اصلح
ولکن من هداه الله افلح
نصیحت نیکبختان گوش گیرند
حکیمان پند درویشان پذیرند
گش ایها داراغت خاطر نرنزت
[...]
سعدی » گلستان » دیباچه
بمانَد سالها این نظم و ترتیب
ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی
غرض نقشیست کز ما باز ماند
که هستی را نمیبینم بقایی
مگر صاحبدلی روزی به رحمت
[...]
سعدی » گلستان » دیباچه
در این مدت که ما را وقت خوش بود
ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
مراد ما نصیحت بود و گفتیم
حوالت با خدا کردیم و رفتیم
سعدی » گلستان » دیباچه
گِلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مُشکی یا عبیری؟
که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گِلی ناچیز بودم
[...]
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴
زمین شوره سنبل بر نیارد
در او تخم و عمل ضایع مگردان
نکویی با بدان کردن چنان است
که بد کردن به جای نیکمردان
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۵
اگر صد سال گبر آتش فروزد
اگر یک دم در او افتد بسوزد
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶
مبین آن بی حمیّت را که هرگز
نخواهد دید روی نیکبختی
که آسانی گزیند خویشتن را
زن و فرزند بگذارد به سختی
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶
به دریا در منافع بیشمار است
و گر خواهی سلامت، بر کنار است
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶
ندانستی که بینی بند بر پای
چو در گوشت نیامد پند مردم
دگر ره چون نداری طاقت نیش
مکن انگشت در سوراخ کژدم
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۸
نیاساید مشام از طبله عود
بر آتش نه که چون عنبر ببوید
بزرگی بایدت بخشندگی کن
که دانه تا نیفشانی نروید