سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - پند
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی
تا کی این باد کبر و آتش خشم
شرم بادت که قطرهٔ آبی
کهل گشتی و همچنان طفلی
[...]
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲
گر مرا بیتو در بهشت برند
دیده از دیدنش بخواهم دوخت
کاین چنینم خدای وعده نکرد
که مرا در بهشت باید سوخت
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵
خوب را گو پلاس در بر کن
که همان لعبت نگارینست
زشت را گو هزار حله بپوش
که همان مردهشوی پارینست
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸
من بگویم ندیدهام دهنی
کز دهان تو تنگتر باشد
تنگتر زین دهان فراخ ولیک
نه همه تنگها شکر باشد
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۹
کوه عنبر نشسته بر زنخش
راست گویی بهیست مشکآلود
گر به چنگال صوفیان افتد
ندهندش مگر به شفتالود
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۷ - کاه و کهربا
چند گویی که مهر ازو بردار
خویشتن را به صبر ده تسکین
کهربا را بگوی تا نبرد
چه کند کاه پارهای مسکین؟
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۱
رفت آن کم بر تو آبی بود
یا سلام مرا جوابی بود
از سر ناز وز سر خوبی
هر دمی با منت عتابی بود
وعدههای خوشم همی دادی
[...]
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۲
یاد دارم که روزگاری بود
که مرا پیش غمگساری بود
با لب یار و در بر دلدار
هر زمانیم کار و باری بود
جام عیش مرا نه دردی بود
[...]
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۵
هر شبی با دلی و صد زاری
منم و آب چشم و بیداری
بنماندست آب در جگرم
بس که چشمم کند گهرباری
دل تو از کجا و غم ز کجا؟
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۹
احدا سامع المناجات
صمدا کافی المهمات
هیچ پوشیده از تو پنهان نیست
عالم السر و الخفیات
زیر و بالا نمیتوانم گفت
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰
به سکندر نه ملک ماند و نه مال
به فریدون نه تاج ماند و نه تخت
بیش از آن کن حساب خود که تو را
دیگری در حساب گیرد سخت
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵
یکی از بخت کامران بینی
دیگری تنگ عیش و کوتهدست
آن در آن چاه خویشتن نفتاد
وین برین تخت خویشتن ننشست
تاج دولت خدای میبخشد
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷
عیب آنان مکن که پیش ملوک
پشت خم میکنند و بالا راست
هر که را بر سماط بنشستی
واجب آمد به خدمتش برخاست
چون مکافات فضل نتوان کرد
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱
مرکب از بهر راحتی باشد
بنده از اسب خویش در رنجست
گوشت قطعا بر استخوانش نیست
راست خواهی چو اسب شطرنجست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲
پدرم بندهٔ قدیم تو بود
عمر در بندگی به سر بردست
بندهزاده که در وجود آمد
هم به روی تو دیده بر کردست
خدمت دیگری نخواهد کرد
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۵
دست بر پشت مار مالیدن
به تلطف نه کار هشیارست
کان بداخلاق بیمروت را
سنگ بر سر زدن سزاوار است
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۶
گر سفیهی زبان دراز کند
که فلانی به فسق ممتازست
فسق ما بیبیان یقین نشود
و او به اقرار خویش غمازست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۹
ره نمودن به خیر ناکس را
پیش اعمی چراغ داشتنست
نیکویی با بدان و بیادبان
تخم در شورهبوم کاشتنست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳۲
ماه را دید مرغ شب پره گفت
شاهدت روی و دلپذیرت خوست
وینکه خلق آفتاب خوانندش
راست خواهی به چشم من نه نکوست
گفت خاموش کن که من نکنم
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴۲
به تماشای میوه راضی شو
ای که دستت نمیرسد بر شاخ
گر مرا نیز دسترس بودی
بارگه کردمی و صفه و کاخ
و آدمی را که دست تنگ بود
[...]