گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۴۹

 

بی سبب بر سرم ای عربده ساز آمده ای

از دل من چه به جا مانده که باز آمده ای؟

ز ره صبر چه پوشم، که (ز) الماس نگاه

سینه پردازتر از چنگل باز آمده ای

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۵۱

 

از سخن چند چو سی پاره پریشان گردی؟

مهر زن بر لب گفتار که قرآن گردی

جگر خود مخور از حسرت گلزار خلیل

آتش خشم فروخور که گلستان گردی

باش واله که درین دایره بی سر و پا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸

 

عمر را پاس نفس باز ندارد ز شتاب

نتوان زد به گره آب روان را ز حباب

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹

 

چه خیال است کند مست ترا باده ناب

مستی چشم ترا آب خمارست شراب

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰

 

روز در جام می آویز که در شب می ناب

همچو آبی است که لب تشنه بنوشد در خواب

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۰

 

(هر که خاموش شد از اهل بیان است اینجا

هر که انداخت سپر تیغ زبان است اینجا)

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۱

 

جز یتیمی چه بر این داشت در گوش ترا

کآب در شیر کند صبح بناگوش ترا

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۲

 

این نه خط است سیه کرده بناگوش ترا

سایه گرد یتیمی است در گوش ترا

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۳

 

زاهد خشک بود دشمن جان میکش را

چون سفالی که خورد خون می بی غش را

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۵

 

چون سویداست نهان در دل شب کوکب ما

خط بیزاری صبح است سواد شب ما

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۶

 

می تپد در جگر خاک همان طینت ما

شمع را شعله جواله کند تربت ما

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۷

 

چرخ خونخوار دلیرست به خونریزی ما

شش جهت پنجه شیرست به خونریزی ما

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۶

 

آب حیوان با لب لعل تو خون مرده ای است

پیش تمکین تو حیرت آهوی رم خورده ای است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۶

 

غرض از خوردن می مستی بالادست است

باده را هر که به اندازه خورد بدمست است!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۷

 

ناله نی حدی قافله ارواح است

این کمربسته، شبان گله ارواح است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۸

 

پیر را قامت خم سوی عدم راهبرست

این کمانی است که از تیر سبکسیرترست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۹

 

(در خموشی لب من چهره گشای رازست

پشت این آینه از ساده دلی غمازست)

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۰

 

چشم مینا ز سیه بختی ما خونریزست

ساغر از شکوه کم ظرفی ما لبریزست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۱

 

بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است

سنگ بر شیشه من، شیشه زدن بر سنگ است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۲

 

هر سر موی تو در کاوش دل مژگان است

خط ریحان تو گیرنده تر از قرآن است

صائب تبریزی
 
 
۱
۶۹
۷۰
۷۱
۷۲
۷۳
۷۴
sunny dark_mode