لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
وحشی بافقی

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را

به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را

نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل

به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را

چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم

که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را

گر این وضع است می‌ترسم که با چندین وفاداری

شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را

چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه می‌داری

نمی‌بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را

ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گل

کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شماره 6 به خوانش سجاد شیربهار
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل ۶ به خوانش عندلیب
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شاطرعباس صبوحی

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را

به یک رو از پی هنگام کردم مبتلا خود را

نه دستی داشتم در سر، نه پایی داشتم در گل

به دست خویش کردم اینچنین بی‌دست و پا خود را

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه