گنجور

 
وحشی بافقی

بگذشت دورِ یوسف و دورانِ حُسنِ تو ست

هر مصرِ دل که هست به فرمانِ حسنِ تو ست

بسیار سر به کنگرهٔ عشق بسته‌اند

آنجا که طاق‌بندیِ ایوانِ حسنِ تو ست

فرمان ناز ده که در اقصای ملک عشق

پروانه‌ای که هست ز دیوانِ حسنِ تو ست

زنجیرِ غم به گردنِ جان می‌نهد هنوز

آن موی‌ها که سلسله‌جنبانِ حسنِ تو ست

آبش هنوز می‌رسد از رشحهٔ جگر

آن سبزه‌ها که زینتِ بستانِ حسنِ تو ست

دانم که تا به دامنِ آخرزمان کشد

دستِ نیاز من که به دامانِ حسنِ تو ست

تقصیر در کرشمهٔ وحشی نواز نیست

هرچند دونِ مرتبهٔ شانِ حسنِ تو ست

 
 
 
شمارهٔ ۵۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شمارهٔ ۵۳ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قصاب کاشانی

ای آنکه دیده عرصه جولان حسن توست

جان جهان به قبضه فرمان حسن توست

یوسف اسیر چاه زنخدان حسن توست

جنت گل کناره بستان حسن توست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قصاب کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه