دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو
قفس بر هم شکست این مرغ، خرم بوستانی کو
نگاه گرم آتش در حریف انداز میخواهم
بر این دل کز محبت سرد شد آتش فشانی کو
میدوشینه از سر رفت و یک عالم خمار آمد
حریف تازه و بزم نو و رطل گرانی کو
کمند پاره در گردن گریزانست نخجیری
بخواهد جست ازین آماجگه چابک عنانی کو
مذاق تلخ دارم وحشی از زهری که میدانی
حدیث تلخ تا کی بشنوم شیرین زبانی کو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و دلتنگی شاعر است. او از عشق قدیمی خود دل برداشته و به دنبال یک دلبر جدید میگردد. شاعر از شکستن قفس و رهایی از محدودیتها سخن میگوید و آرزو دارد که حرارت و عشق دوباره در دلش شعلهور شود. او به یاد روزهایی میافتد که خوشیها و سرمستی را تجربه کرده و حالا در پی بزم و شراب تازه است. همچنین، شاعر قربانی تلخیهای زندگیاش است و از زهر گزندهای که مزهٔ تلخ را در دهانش گذاشته مینالد. او دنبال شیرینی و خوشی در کلام و زندگیاش است.
هوش مصنوعی: دل از عشق قدیمی دوباره شاداب شد، همانطور که این پرنده با شکستن قفس، باغی را خوشحال کرد.
هوش مصنوعی: میخواهم نگاهی پرحرارت مانند آتش بر این دل بیفکنم که از محبت سرد شده است. کجا میتوانم آتش فشانی پیدا کنم؟
هوش مصنوعی: از سر مستی و شوق گذشته، حالا دنیای جدیدی از سرخوشی و نشئگی آغاز شده است. در این مهمانی تازه، کسی یا چیزی که سنگینی خاصی داشته باشد، کجاست؟
هوش مصنوعی: چشمانداز و امکانات برای فرار از وضعیتی دشوار وجود دارد، همانطور که یک آهو به دنبال راهی برای رهایی از ایستگاه شکار است. آیا راهی سریع و چابک وجود دارد که بتواند به راحتی از این موقعیت خارج شود؟
هوش مصنوعی: من طعم تلخی دارم، ای وحشی، از زهر تلخی که میدانی چقدر میتوانم این داستان تلخ را بشنوم؛ کی کسی پیدا میشود که با زبان شیرین، حرف بزند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.