گنجور

 
وحشی بافقی

یک همدم و همنفس ندارم

می‌میرم و هیچ کس ندارم

گویند بگیر دامن وصل

می‌خواهم و دسترس ندارم

دارم هوس و نمی‌دهد دست

آن نیست که این هوس ندارم

گفتی گله‌ای ز ما نداری

دارم گله از تو پس ندارم

وحشی نروم به خواب راحت

تا تکیه به خار و خس ندارم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۳۱۹ به خوانش محمدرضا خوشدل
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عرفی

جز وصل تو ملتمس ندارم

غیر از تو زتو هوس ندارم

شبگرد بکوی تو ، چو بادم

اندیشه ز خار و خس ندارم

بیمم ز رقیب و پاسبان نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه