گنجور

 
وحشی بافقی

آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم

شکرانهٔ هر سجده‌ای صد سجدهٔ دیگر کنم

کردم سراپا خویش را چشم از پی طی رهت

کز بهر سجده بر درت خود را تمامی سرکنم

گوگرد احمر کی کند کار غبار راه تو

این کیمیاگر باشدم خاک سیه را زر کنم

تو خوش به دولت خواب کن گر پاسبانی بایدت

من از دعای نیم شب گردون پر از لشکر کنم

خصمت که هست اندر قفس بگذار با آه منش

کو را اگریاقوت شد زین شعله خاکستر کنم

گر توتیایی افکنی در دیده ام از راه خود

از رشک چشم خود نمک در دیدهٔ اخترکنم

بر اوج تختت کاندر او سیمرغ شهپر گم کند

من پشه و از پشه کم کی عرض بال و پرکنم

وحشی چه پیش آرد که آن ایثار راهت را سزد

از مخزن فیضت مگر دامن پر از گوهر کنم

 
 
 
شمارهٔ ۳۱۴ به خوانش محمدرضا خوشدل
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم

وی مطربان ای مطربان دف شما پرزر کنم

ای تشنگان ای تشنگان امروز سقایی کنم

وین خاکدان خشک را جنت کنم کوثر کنم

ای بی‌کسان ای بی‌کسان جاء الفرج جاء الفرج

[...]

سلمان ساوجی

خواهم که امشب خدمتی چون ساقر اندر خور کنم

کاری که فرمایی مرا فرمان به چشم و سر کنم

چو عکس خورشید از هوا روزی که افتم در برت

گر در ببندی خانه را ، از روزنت سر بر کنم

چون شمع من در انجمن میریزم آب خویشتن

[...]

حسین خوارزمی

در راه شهرستان جان از عشق شه رهبر کنم

وز خاک پای عاشقان بر فرق سر افسر کنم

آیم بدریای قدم وز فرق سر سازم قدم

در بحر چون غوطی خورم دامن پر از گوهر کنم

در دار ضرب کبریا از عشق جویم کیمیا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه