گنجور

 
وحشی بافقی

دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم

در گوشهٔ باغی می نابی نکشیدیم

چون سبزه قدم بر لب جویی ننهادیم

چون لاله قدح بر لب آبی نکشیدیم

بر چهره کشیدیم نقاب کفن افسوس

کز چهرهٔ مقصود نقابی نکشیدیم

بسیار عذابی که کشیدیم ولیکن

دشوارتر از هجر عذابی نکشیدیم

وحشی به رخ ما در فیضی نگشودند

تا پای طلب از همه بابی نکشیدیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode