خونخواره راهی میروم تا خود به پایان کی رسد
پایی که این ره سر کند دیگر به دامان کی رسد
سهل است کار پای من گو در طلب فرسوده شو
این سر که من میبینمش لیکن به سامان کی رسد
گرچه توانی چارهام سهل است گو دردم بکش
نتوان نهادن بدعتی عاشق به درمان کی رسد
جانی که پرسیدی ازو کرده وداع کالبد
بر لب ستاده منتظر تا از تو فرمان کی رسد
داور دلم در تربیت شاخی برش نادیده کس
تا چون گلی زو بشکفد یا میوهٔ آن کی رسد
نازم مشام شوق را ورنه صبا گر بگذرد
در مصر بر پیراهنی بویش به کنعان کی رسد
موری بجد بندد میان بزم سلیمان جا کند
تو سعی کن وحشی مگو کاین جان به جانان کی رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، بیانگر حس عمیق انتظار و اشتیاق عاشق به وصال معشوق است. شاعر در مسیر زندگی خود به دنبال پایان یا نتیجهای است، اما میداند که این پایان به سادگی حاصل نمیشود. پایش در این مسیر خسته شده، ولی هنوز در انتظار سرنوشتش است. او به درمان دردهایش فکر میکند و در عین حال به دشواریهای عشق پی میبرد. در نهایت، شاعر به زیبایی و ظرافت عشق اشاره میکند و به این موضوع میپردازد که رسیدن به معشوق و تحقق آرزوها کار سادهای نیست و نیاز به تلاش و صبر دارد.
هوش مصنوعی: من در مسیری خطرناک میروم و نمیدانم کِی به پایان میرسد. پای من که این راه را طی میکند، دیگر به کجا خواهد رسید و چه زمانی به آرامش خواهد رسید؟
هوش مصنوعی: به راحتی میتوان گفت که من به دنبال چیزی هستم که قدیمی و فرسوده شده است. این چیزی که میبینم، به کجا خواهد رسید و یا چه زمانی به نتیجهای خواهد رسید؟
هوش مصنوعی: هرچند که بتوانی برای درد من راه حلی پیدا کنی، اما به راحتی میگویم، دردی که در دل دارم را نمیتوان به آسانی درمان کرد. عاشق هرگز به درمان واقعی نمیرسد.
هوش مصنوعی: جان تو که سوالش را کردی، از بدن خود جدا شده و در آستانهی رفتن است و در انتظار است که ببیند چه زمانی از تو خبری میرسد تا دستوری بگیرد.
هوش مصنوعی: قلب من در دل خواهی به پرورش شاخهای مشغول است که هیچکس آن را نمیبیند. تا زمانی که چون گلی شکوفا شود، یا میوهاش به ثمر برسد، هنوز مشخص نیست چه زمانی این اتفاق خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: من عاشق مشام خوشایند شوق هستم، چون اگر نسیم صبحگاهی از مصر بگذرد، بوی آن هرگز به کنعان نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: موری کوچک در دل مهمانی سلیمان جایی پیدا میکند، تو هم تلاش کن، ای بیخبر، نگو که این جان چگونه به محبوب میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
در ره بماند این چشم تر، کان شوخ مهمان کی رسد
لب تشنه را خون در جگر، تا آب حیوان کی رسد
شبها که من خوار و زبون باشم ز هجران بی سکون
غلتان میان خاک و خون تا شب به پایان کی رسد
شب مونسم زهره ست و مه وین روز تنهایی رسید
[...]
جانم رسید از غم به جان، گویی به جانان کی رسد؟
وز حد گذشت وین سر گذشت، آخر به پایان کی رسد؟
حالم صبا گر بشنود، حالی رسول من شود
لیکن چنین کو میرود افتان و خیزان کی رسد؟
من دور از آن جان و جهان، همچون تنیام بیروان
[...]
گل رفت حالی از چمن تا خود به بستان کی رسد
وز شوق رویش ناله و زاری به دستان کی رسد
گفتم به باد صبحدم بشتاب در رفتن ولی
افتان و خیزان می رود او نزد جانان کی رسد
چون نزد جانان می روی بعد از سلام از من بگوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.