گنجور

 
وحشی بافقی

پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد

بهانه ساخت که شنجرف بوده پی گم کرد

تبسمی ز لب دلفریب او دیدم

که هر چه با دل من کرد آن تبسم کرد

چنان شدم ز غم و غصهٔ جدایی دوست

که دید دشمن اگر حال من ، ترحم کرد

ز سنگ تفرقه ایمن نشست صاف دلی

که رفت و تکیه به دیوار دیر چون خم کرد

نگفت یار که داد از که می‌زند وحشی

اگر چه بر در او عمرها تظلم کرد

 
 
 
شمارهٔ ۱۸۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

پدر به جای پسر هرگز این کرم نکند

که دست جود تو با خاندان آدم کرد

خدای خواست که بر عالمی ببخشاید

تو را به رحمت خود پادشاه عالم کرد

جامی

دلم ز هجر رخت رو به کلبه غم کرد

پلاس کلبه غم را لباس ماتم کرد

ز تندباد حوادث چه غم چنین که مرا

نهال عشق تو در سینه بیخ محکم کرد

ملک زحسن تو در آب و خاک سری دید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه