گنجور

 
واعظ قزوینی

گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا بشنو

از آن رنگی نباشد هیچکس را، از هوا بشنو

صدای زر شمردن، کرده کر گوش ترا منعم

چنین گر نیست، بسم الله! فریاد گدا بشنو!

نمی آساید از رفتن دمی این عمر مستعجل

نفس رفتار عمرت را بود آواز پا، بشنو

زوال عمر شد، بر خاک میباید نهادن رو

زهر گلدسته خاکی تو این بانگ رسا بشنو

«بیا روزی بخور!» باشد، خط هر سبزه یی؛ بنگر!

«غم روزی مخور!»گوید، صدای آسیا بشنو!

عطا در پرده پوشیدگی، هرگز نمیگنجد

بود شهرت صدای ریزش دست عطا بشنو

غزلهای خوش واعظ، نصیحت نامه ها باشد

گران بر خاطرت گر نیست، جان من بیا بشنو

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode