گنجور

 
طغرل احراری

بید مجنون را به جز آشفتگی از بر چه حظ؟!

از صدای نغمه بلبل به گوش کر چه حظ؟!

فرش مجنون کسوت خاک در لیلی بود

گر نه منظورش بود لیلی ز خاک در چه حظ؟!

فکر عقبا کن بود شمع دلیل راحتت

اهرمن را جز ندامت از صف محشر چه حظ؟!

کوهکن از عشق شیرین جان شیرین می‌کند

جز صدای تیشه اندر گوش او دیگر چه حظ؟!

دم به دم گردد ز خونم جوهر تیغش فزون

خون نباشد تیغ را از جلوه جوهر چه حظ؟!

ای که تاج سلطنت داری عدالت پیشه کن

گر سلوک عدل نبود شاه را زافسر چه حظ؟!

تخم حنظل گر بود در نبض امراضت دوا

در مذاقت ز التیام مرهم شکر چه حظ؟!

بستر ناز است فرش چشم بیمارش ولی

پهلوی بیمار را از راحت بستر چه حظ؟!

صفحه دل را تو مستر زن برای مدعا

بی‌سواد مدعا با صفحه از مستر چه حظ؟!

خشک‌مغزان را ز فیض دیده تر بهره نیست

گر نباشد ابر دل طغرل ز خشک و تر چه حظ؟!