گنجور

 
طغرای مشهدی

طغرا، به تیغ نطق، جهان را گرفته ای

کم نیستی تو هم ز جهانگیر آفتاب

تیرافکنان رای تو صد ره فکنده اند

پشت کمان به ترکش پر تیر آفتاب

در کشوری که تیغ خیالت علم شود

روید غلاف شرم ز شمشیر آفتاب

با آنکه می شود ز ره پرتوافکنی

نظم تو دستمایه تسخیر آفتاب

در حیرتم که بهر چه بی قدر مانده است

بر صفحه وجود، چو تصویر آفتاب