گنجور

 
طغرای مشهدی

چو پنج گنج برآرم، خدیو هفت اقلیم

ز من خزانه دارای گنجه می خواهد

شود به هند چو خراط چرخ بر سر کار

ز چوب خشک تنم، ساق منجه می خواهد

ز بهر آنکه به رویم کشد سیاهی غم

مداد ساز فلک، زور پنجه می خواهد

تن ضعیف مرا سختیان تراش سپهر

به کهزن ستم خویش، رنجه می خواهد

چه سان به تنگ نیایم ز جلدساز وجود؟

که چون کتاب، مرا در شکنجه می خواهد