گنجور

 
طغرای مشهدی

به مثل سازی خود گر دکان نچیده خدا

چرا به صورت بی مثلت آفریده خدا؟

چو گشته چهره گشای تو ز آب و رنگ وجود

هزار ناز ز هر جانبت کشیده خدا

به پیش روی تو بی رنگتر ز خار بود

گلی که از چمن خلد، برگزیده خدا

چو دیده بر رخ تصویرهای خامه صنع

به خوبی تو دگر صورتی ندیده خدا

نجات حشر به طغرا چگونه دست دهد

کزین مقوله سخنها ازو شنیده خدا

زری نداده و از هیچم آفریده خدا

مرا که بنده شمارد، کجا خریده خدا؟