گنجور

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

مست من بی خبر از بزم چو در خانه شود

جان به همراهی آن نرگس مستانه شود

دشمن جان خودم پیش تو، ای تیرانداز

دوست نبود که بلا ببیند و بیگانه شود

در تو حیرانست نمی داند نظارگیت

[...]

صائب تبریزی

در سر زلف تو مجنون دل فرزانه شود

هرکه پیوست به این سلسله دیوانه شود

حسن را عشق ز آفات بلاگردانی است

شمع را دست حمایت پر پروانه شود

دل اطفال ز سنگ است گران تمکین تر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه