گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴ - قطعه

 

گنج منست نیروی من بهر کسب و کار

بر گنج پادشاه دهد مایه گنج من

ونجی ز دست من بکسان کی رسد که حق

گسترده است خوان من از دسترنج من

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵ - قطعه

 

هزار شکر که هرچند خامه فرسودم

دهان به مدح و به ذم کسی نیالودم

مرا نبود طمع خلق را کرم زین رو

من از معاملهٔ هجو و مدح آسودم

به هیچ قیمت نفروختم جواهر خویش

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶ - قطعه

 

مرا صغیر تخلص به‌جا بود که سه چیز

مراد دارم و هستم از این تخلص شاد

در اول اینکه به عهد صغارتم ایزد

زبان به گفتن اشعار جان‌فَزا بگشاد

به دوم اینکه نگیرند اکابرم خرده

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۷ - قطعه

 

پرسید سائلی ز من آن آب خشگ چیست

کز چشمه کشت جاری و آن چشمه تر نکرد

گفتم که هست آن ادبیات بی‌فروغ

کاندر وجود قائل خود هم اثر نکرد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

ای لطف تو بگشوده بمن باب عطا

ناگفته و گفته حاجتم کرده روا

حاجات دگر کنون مرا در نظر است

بنمای روا به حرمت آل عبا

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

با شانه شبی بگفتم ای عقده گشا

چون شد که شدی ز قید آن طره رها

گفتا که به کار غیرهمت کردم

یعنی که گره گشودم از کار صبا

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

شد دور چو از نظر غبار من و ما

آن یکه سوار ناگهان شد پیدا

یعنی که شدیم نیست و اندر همه جا

دیدیم خدا هست خدا هست خدا

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

یا شاه نجف ببین من حیران را

محروم مران ز درگهت مهمان را

این شاه تو میزبان خوان ملکی

اطعام کن این گدای سرگردان را

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

ای مظهر کل هویت یزدان را

ای مهر تو گوهر صدف ایمان را

از چنگ سگ نفس رها ساز مرا

آنسان که ز شیر حضرت سلمان را

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

گر وعده بهشت یا جحیم است تو را

از روز جزا نه جای بیم است تو را

چون خلقت خلق روی اصل کرم است

خوش باش که کار با کریمست تو را

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

ای آنکه به هر نفس هوائیست تو را

بر کردهٔ نیک و بد جزائیست تو را

هریک نفس افزوده شود بر عمرت

هشدار که آن عمر جدائیست تو را

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

ای دوست بجان مایلم اکرام تو را

احسان شمرم دعا و دشنام تو را

ناکامی من اگر که کام دل تست

ناکامی خویش خواهم و کام تو را

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

ای مهر تو کیش و عشق تو مذهب ما

در راه طلب تو آخرین مطلب ما

بی‌روی تو خورشید نهان گشته بابر

باز آی که یکسان شده روز و شب ما

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

ای نفْس من ای همیشه مایل به ذنوب

تا چند کنی ز مردمان ستر عیوب

گر زیرک و صاحب‌فن و صاحب‌هنری

رو ستر عیوب کن ز علام غیوب

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

بیماری خود دوش نمودم به طبیب

گفتا بود این درد ز هجران حبیب

گفتم که علاج آن چه باشد گفتا

یا وصل حبیب توست یا خون رقیب

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

دانی چه بود حاصل اخبار روات

آید چه بکف ز عقل و نقل و آیات

ایمان که تو را میدهد از کفر نجات

و آن مهر علیست بر محمد صلوات

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

از مطلع هستی و ظهور ذرات

تا مقطع عالم و قیام عرصات

یک یک ز لسان جمله موجودات

بر عارض پر نور محمد صلوات

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

حقا که علی بحق بود مظهر ذات

زیرا که ز حق ظاهر از او گشت صفات

چون ذات و صفات عین یکدیگر شد

اظهار صفات ذات را کرد اثبات

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

ای نام تو جان بخش‌تر از آب حیات

محتاج تو خلقی به حیات و به ممات

از بعثت انبیا و ارسال رسل

مقصود تو بودی به محمد (ص) صلوات

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

میآمد و شهد از لب خندان میریخت

میرفت و بدل تیر ز مژگان میریخت

از حسرت موی و روی خود خونجگر

از دیدهٔ کافر و مسلمان میریخت

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۶۵۱۴
۶۵۱۵
۶۵۱۶
۶۵۱۷
۶۵۱۸
۶۵۶۶