فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۹ - سفر فریدون و سپاهش از اروندرود تا بیتالمقدس پایتخت ضحاک
چو آمد به نزدیک اروندرود
فرستاد زی رودبانان درود
بران رودبان گفت پیروز شاه
که کشتی برافگن هم اکنون به راه
مرا با سپاهم بدان سو رسان
[...]

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰ - آزاد شدن دختران جمشید از بند ضحاک به دست فریدون
طلسمی که ضحاک سازیده بود
سرش بآسمان بر فرازیده بود
فریدون ز بالا فرود آورید
که آن جز به نام جهاندار دید
و زآن جادوان کاندر ایوان بدند
[...]

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۱ - خبر بردن کندرو ضحاک را از بساط فریدون
چو کشور ز ضحاک بودی تهی
یکی مایهور بد به سان رهی
که او داشتی گنج و تخت و سرای
شگفتی به دلسوزگی کدخدای
ورا کندرو خواندندی بنام
[...]

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۲ - بند کردن فریدون، ضحاک را
جهاندار ضحاک از آن گفتگوی
به جوش آمد و زود بنهاد روی
چو شب گردش روز پرگار زد
فروزنده را مهره در قار زد
بفرمود تا برنهادند زین
[...]

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱
فریدون چو شد بر جهان کامگار
ندانست جز خویشتن شهریار
به رسم کیان تاج و تخت مهی
بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته سر مهرماه
[...]

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲
ز سالش چو یک پنجه اندر کشید
سه فرزندش آمد گرامی پدید
به بخت جهاندار هر سه پسر
سه خسرو نژاد از در تاج زر
به بالا چو سرو و به رخ چون بهار
[...]

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۳
فرستادهٔ شاه را پیش خواند
فراوان سخن را به خوبی براند
که من شهریار ترا کهترم
به هرچ او بفرمود فرمانبرم
بگویش که گرچه تو هستی بلند
[...]

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۴
سوی خانه رفتند هر سه چوباد
شب آمد بخفتند پیروز و شاد
چو خورشید زد عکس برآسمان
پراگند بر لاژورد ارغوان
برفتند و هر سه بیاراستند
[...]

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۵
نهفته چو بیرون کشید از نهان
به سه بخش کرد آفریدون جهان
یکی روم و خاور دگر ترک و چین
سیم دشت گردان و ایرانزمین
نخستین به سلم اندرون بنگرید
[...]

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۶
برآمد برین روزگار دراز
زمانه به دل در همی داشت راز
فریدون فرزانه شد سالخورد
به باغ بهار اندر آورد گرد
برین گونه گردد سراسر سخن
[...]

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۷
فرستادهٔ سلم چون گشت باز
شهنشاه بنشست و بگشاد راز
گرامی جهانجوی را پیش خواند
همه گفتها پیش او بازراند
ورا گفت کان دو پسر جنگجوی
[...]

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۸
یکی نامه بنوشت شاه زمین
به خاور خدای و به سالار چین
سر نامه کرد آفرین خدای
کجا هست و باشد همیشه به جای
چنین گفت کاین نامهٔ پندمند
[...]

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۹
چو تنگ اندر آمد به نزدیکشان
نبود آگه از رای تاریکشان
پذیره شدندش به آیین خویش
سپه سربسر باز بردند پیش
چو دیدند روی برادر به مهر
[...]

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۰
چو برداشت پرده ز پیش آفتاب
سپیده برآمد بپالود خواب
دو بیهوده را دل بدان کار گرم
که دیده بشویند هر دو ز شرم
برفتند هر دو گرازان ز جای
[...]

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۱
فریدون نهاده دو دیده به راه
سپاه و کلاه آرزومند شاه
چو هنگام برگشتن شاه بود
پدر زان سخن خود کی آگاه بود
همی شاه را تخت پیروزه ساخت
[...]

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۲
برآمد برین نیز یک چندگاه
شبستان ایرج نگه کرد شاه
یکی خوب و چهره پرستنده دید
کجا نام او بود ماهآفرید
که ایرج برو مهر بسیار داشت
[...]

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۳
به سلم و به تور آمد این آگهی
که شد روشن آن تخت شاهنشهی
دل هر دو بیدادگر پر نهیب
که اختر همی رفت سوی نشیب
نشستند هر دو به اندیشگان
[...]

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۴
سپه چون به نزدیک ایران کشید
همانگه خبر با فریدون رسید
بفرمود پس تا منوچهر شاه
ز پهلو به هامون گذارد سپاه
یکی داستان زد جهاندیده کی
[...]

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۵
بدان گه که روشن جهان تیره گشت
طلایه پراگنده بر گرد دشت
به پیش سپه قارن رزم زن
ابا رای زن سرو شاه یمن
خروشی برآمد ز پیش سپاه
[...]

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۶
سپیده چو از تیره شب بردمید
میان شب تیره اندر خمید
منوچهر برخاست از قلبگاه
ابا جوشن و تیغ و رومی کلاه
سپه یکسره نعره برداشتند
[...]
