×
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
نسبت فعل و اقتدار بما
هم از آن رو بود که او باشد
هم از او دان که جان سجود کند
ابر هم ز آفتاب جود کند
گر ز خورشید بوم بی نور است
از پی ضعف خود، نه از پی اوست
هرچه روی دلت مصفاتر
زو تجلی ترا مهیاتر
مست از می عشق آنچنانم که اگر
یک جرعه از این بیش خورم نیست شوم
شربت الحب کاساً بعد کأس
فما نفد الشراب و ما رویت
گر در روزی هزار بارت بینم
در آرزوی بار دگر خواهم بود
تا چشم باز کردم، نور رخ تو دیدم
تا گوش برگشادم آواز تو شنیدم
هر بوی که از مشک و قرنفل شنوی
از دولت آن زلف چو سنبل شنوی
چون نالۀ بلبل از پی گل شنوی
گل گفته بود گرچه ز بلبل شنوی
اگر بساغر دریا هزار باده کشد
هنوز همت او بادۀ دگر خواهد
بتی کز حسن در عالم نمیگنجد عجب دارم
که دایم در دل تنگم چگونه خان و مان سازد؟
ساقی و می حریف و پیمانه همو
شمع و لگن و آتش و پروانه همو
گرچه در زلف تو است جای دلم
در میان دل حزین منی
تا بدانی که از لطافت خویش
هم تو در بند زلف خویشتنی
گفتم که: کرائی تو بدین زیبائی؟
گفتا: خود را، که خود منم یکتائی
هم عشقم و هم عاشق و هم معشوقم
هم آینه هم جمال و هم بینائی
از بس که دو دیده در خیالت دارم
در هر چه نگه کنم ترا پندارم
فرد باشی چو جفت گردی تو
همه باشی چو هیچ گردی تو
تا ترک مراد خود نگیرد صد بار
یک بار مراد در کنارش ناید
از تو بتو گر نگریزم چه کنم
پیش که روم، قصه بدست که دهم؟
خواهی بفراق کوش و خواهی بوصال
من فارغم از هر دو، مرا عشق تو بس
هجری که بود مراد محبوب
از وصل هزار بار خوشتر
دامنش چون بدست بگرفتم
دست او را درآستین دیدم