عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۰
هم دل به دلستانت رساند روزی
هم جان بر جانانت رساند روزی
از دست مده دامن دردی که تو راست
کین درد به درمانت رساند روزی

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۱
آیا خبرت شود عیانم روزی؟
تا بر دل خود دمی نشانم روزی
دانم که نگیری، ای دل و جان، دستم
در پای تو جان و دل فشانم روزی

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۲
ای کرده به من غم تو بیداد بسی
دریاب، که نیست جز تو فریاد رسی
جانا، چه زیان بود اگر سود کند
از خوان سگان سر کویت مگسی؟

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۳
گر شهره شوی به شهر، شرالناسی
ور گوشه گرفتهای، تو در وسواسی
به زان نبود گر خِضِر و الیاسی
کس نشناسد تو را، تو کس نشناسی

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۴
چون خاک زمین اگر عناکش باشی
وز باد هوای دهر ناخوش باشی
زنهار! ز دست ناکسان آب حیات
بر لب ننهی، گرچه در آتش باشی

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۵
ای کاش! بدانمی که من کیستمی؟
تا در نظرش بهتر ازین زیستمی
یا جمله تنم دیده شده، تا شب و روز
در حسرت عمر رفته بگریستمی

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۶
گر مونس و همدمی دمی یافتمی
زو چاره و مرهمی همی یافتمی
از آتش دل سوختمی سر تا پای
از دیده اگر نمی نمییافتمی

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۷
گر من به صلاح خویش کوشان بدمی
سالار همه کبودپوشان بدمی
اکنون که اسیر و رند و میخوار شدم
ای کاش! غلام میفروشان بدمی

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۸
حال من خستهٔ گدا میدانی
وین درد دل مرا دوا میدانی
با تو چه کنم قصهٔ درد دل ریش؟
ناگفته چو جمله حال ما میدانی

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۹
در عشق ببر از همه، گر بتوانی
جانا طلب کسی مکن، تا دانی
تا با دگرانت سر و کاری باشد
با ما سر و کارت نبود، نادانی

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۰
گفتم که: اگر چه آفت جان منی
جان پیش کشم تو را، که جانان منی
گفتا که: اگر بندهٔ فرمان منی
آن دگران مباش، چون زآن منی

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۱
ای کرده غمت با دل من روی به روی
زلف تو کند حال دلم موی به موی
اندر طلبت چو لولیان میگردم
دور از در تو، دربدر و کوی به کوی

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۲
تو واقف اسرار من آنگاه شوی
کز دیده و دل بندهٔ آن ماه شوی
روزیت اگر به روز من بنشاند
از حالت شبهای من آگاه شوی

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۳
هر بوی که از مشک و قرنفل شنوی
از دولت آن زلف چو سنبل شنوی
چون نغمهٔ بلبل ز پی گل شنوی
گل گفته بود هر چه ز بلبل شنوی

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۴
ای لطف تو دستگیر هر رسوایی
وی عفو تو پردهپوش هر خود رایی
بخشای بدان بنده، که اندر همه عمر
جز درگه تو دگر ندارد جایی

عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱
میان یک دله یاران بسی حکایتهاست
که آن سخن به زبان قلم نیاید راست
چه دانم و چه نمایم؟ چه گویم و چه کنم؟
که جان من ز غم عاشقی بخواهد کاست

عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲
فرزند عزیز، قرةالعین کبیر
بادات خدا در همه احوال نصیر
بپذیر به یادگار این نسخه ز من
میکن نظری درو ولی یاد بگیر
میخواست پدر که با تو باشد همه عمر
[...]

عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ (که به غیر از تو در جهان کس نیست - جز تو موجود جاودان کس نیست)
ای زده خیمهٔ حدوث و قدم
در سراپردهٔ وجود و عدم
جز تو کس واقف وجود تو نیست
هم تویی راز خویش را محرم
از تو غایب نبودهام یک روز
[...]

عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ (که همه اوست هر چه هست یقین - جان و جانان و دلبر و دل و دین)
طابَ رَوحُ النَّسیمِ بِالْأَسْحار
أَینَ دَور النَّدیمِ بِالْأَنوار
در خماریم، کو لب ساقی؟
نیم مستیم کو کرشمهٔ یار؟
طرهای کو؟ که دل درو بندیم
[...]

عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ (میبین رخ جان فزای ساقی - در جام جهان نمای باقی)
در جام جهاننمای اول
شد نقش همه جهان مشکل
جام از می عشق برتر آمد
گشت این همه نقشها ممثل
هر ذره ازین نقوش و اشکال
[...]
